مدتها بود كه هر وقت به علي دهباشي ميانديشيدم بياختيار به ياد حبيب يغمايي ميافتادم، ولي علت آن را نميدانستم. شادروان حبيب يغمايي را من تنها يك بار هنگام سالخوردگي او ديده بودم، ولي علي دهباشي را از جواني او ميشناختم كه هنوز هم جوان است و جوان باد! يغمايي شاعر بود و شاعر توانايي هم بود، ولي دهباشي گمان نميكنم تاكنون يك مصراع سروده باشد و اگر سروده است بايد آن را در جايي پنهان كرده باشد تا كسي ديوان او را ندزدد. يغمايي مصحح آثار نظم و نثر كهن فارسي بود، ولي آثاري كه دهباشي به انتشار آنها همت كرده است تا آنجا كه من ديدهام همه از دو، سه سده اخيرند. اينها و تفاوتهاي ديگر دهباشي را از يغمايي جدا ميكرد و با اين حال من هر وقت به علي دهباشي ميانديشيدم بياختيار به ياد حبيب يغمايي ميافتادم تا اينكه سرانجام علت آن را يافتم. يغمايي همه زندگياش را بر سر «يغما» به يغما داده بود و دهباشي نيز با «كلك» پوييد تا در كار «بخارا» بخار شد. يغمايي و دهباشي و چند نفر ديگر از نسل ما كساني بودند و هستند كه اول در انديشه مجلهشان بودند و سپس و آن هم نه هميشه به ياد نان شب. همه هم و غم دهباشي در اين است كه هزينه شماره بعدي «بخارا» را چگونه فراهم كند كه آن را به رايگان به سمرقند و بخارا بفرستد تا پيك الفتي گردد با پيام فارسي ميان همه فارسيزبانان جهان كه ديري است كه همچون حلقههاي گسسته از يكديگر بريده و دور افتادهاند. با اين همه، دهباشي هميشه در غم اهل قلم نيز هست و از انتشار آثار آنها و برگزاري بزرگداشت براي آنها دمي غافل نيست. بدو درود ميفرستم و همه دوستداران زبان و ادب فارسي و ياران فرهنگ ايران را به ياري و همكاري با او فرا ميخوانم. ديرزي و شادزي!جایزه جلالآلاحمد
جایزه هوشنگ گلشیری
نسل چهارم
نسل سوم
نسل دوم
نسل اول
معرفی کتاب
فرهنگ مردم
شبهای بخارا


هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نویسنده این وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نمیگذارد