شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۶
مي‌گويند دهباشي مهره مار دارد | يوسف عليخاني
یوسف علیخانیمي‌گويند دهباشي مهره مار دارد وگرنه مگر آدم مي‌تواند يكتنه كارهايي انجام مي‌دهد كه علي دهباشي انجام دهد؟
مي‌گويم علي دهباشي مهره مار ندارد، علي دهباشي ايمان دارد و اگر ايمان نداشت از پنج صبح بيدار نمي‌شد و كيف و ساك كتاب‌هاي رسيده براي معرفي به مجله بخارا را دست نمي‌گرفت و راهي دفتر مجله نمي‌شد تا ساعت 9 شب در آنجا باشد و بعد برگردد منزل و در آنجا هم تا ساعت 12 شب به اين و آن زنگ بزند و هماهنگي برنامه‌هاي آينده را انجام دهد.

مي‌گويند دهباشي تك‌رو است.
مي‌نويسم علي دهباشي درك كرده در جامعه‌اي كه هرگز روحيه كار جمعي نداشته، نمي‌توان با تكيه به اين و آن، كاري ماندگار انجام داد. دهباشي به تنهايي و با اتكا به پيگيري‌هاي فردي از صبح تا غروب به اين و آن زنگ مي‌زند تا هماهنگي آماده شدن شماره‌هاي مجله بخاراي اكنون و كلك ديروز را انجام دهد و در يكي دو سال گذشته نيز شب‌هاي بخارا در اين ميانه، درخشش ديگري شده بر درخشش‌هاي ديروز و اكنوني‌اش.

مي‌گويند دهباشي مامور است.
مي‌گويم دهباشي، مامور فرهنگ، ادبيات و هنر اين مملكت است و چون كارمندي بي‌مزد و مواجب در اين سال‌هاي گذشته، هر روز سر ساعت مقرر، سر كارش حاضر شده و بي‌هيچ رئيسي، خود رئيس و كارمند بوده و نشسته پشت ميز كارش؛ طرح آماده كرده، هماهنگي كرده، زنگ زده، مطالب مختلف را براي انتشار جمع‌آوري كرده، نمونه‌خواني كرده، برده چاپخانه، پخش كرده و هرگز براي تمام اين كارهايش، جز موزه‌اي براي ادبيات از عكس‌هاي بي‌شمار از آدم‌هايي كه حالا فقط ارواحي هستند آرام در مجله بخارا و در شماره‌هاي بايگاني شده مجله كلك و بيش از 40 شماره شب‌هاي بخارا، هيچ به‌دست نياورده است.

مي‌گويند دهباشي مغرور است.
مي‌نويسم علي دهباشي، سردبير با بيش از 70 شماره مجله كلك، بيش از 60 شماره بخارا، مسووليت برگزاري بيش از 40 شب بخارا و بيش از يكصد كتاب به كوشش بايد به خود ببالد و بايد كه ما به او بباليم؛ به حضور چنين آدمي در فضاي فرهنگ، ادب و هنر اين مملكت كه آدم‌هايش اگر در اين حوزه كوششي كرده‌اند به قصد معرفي شعرها، داستان‌ها و نقدهايشان بوده تا در كنار انتشار مجله‌اي و برگزاري شبي، خود را به نمايش بگذارند، اما دهباشي نه شاعر بوده، نه داستان‌نويس و نه منتقد و او تنها علي دهباشي بوده كه ايمان داشته، تك‌رو بوده،‌ مامور فرهنگ، ادب و هنر بوده و با اين همه ما غرورش را مي‌بينيم چون خود را جاي او كه قرار مي‌دهيم جز اين نمي‌توانيم فكر كنيم كه آيا مي‌توانستيم اين همه كار انجام دهيم و باز مغرور نباشيم.

مي‌گويند...
مي‌گويم اگر ايمان به كار و جديت در انجام و كوشش مدام يعني مذهب، يعني ايمان، پس علي‌دهباشي، نماد مذهب است و مي‌توان از او بسيار درس آموخت براي رهروي اين راه نه چندان معلوم، ناپيدا و بي‌پايان.

مي‌گويند دهباشي سياسي است.
مي‌نويسم دهباشي فقط با اهالي فرهنگ كار دارد و از آنها مطلب جمع مي‌كند و در مجله‌اش منتشر مي‌كند و با اهالي فرهنگ گفت‌وگو مي‌كند و درباره آنها كتاب مي‌نويسد و با حضور و بي‌حضورشان، شب برگزار مي‌كند و حضورش كاملا فرهنگي بوده است و فرهنگ را هرگز سري با سياست نبوده است كه اهالي فرهنگ اين مملكت اگر خواسته‌اند كار سياسي كنند هرگز ديگر در عرصه فرهنگ جايشان نبوده و يك سر سياسي شده‌اند و علي‌دهباشي را با آنها كاري نبوده و نيست و ثابت كرده علي‌دهباشي سياسي نيست.

مي‌گويند دهباشي اينجايي نيست.
مي‌گويم بله اينجايي نيست چرا كه فرهنگ، اينجايي و اين مكاني نيست. علي‌دهباشي نمادي كامل از انسان اين‌جهاني است كه مجله كلك و بخارايش را از اين سر دنيا تا آن سر دنيا مي‌ببينند و مي‌خوانند و كارش را ارج مي‌گذارند و براي همين است كه او مانده است، براي اينكه كاري كه انجام مي‌دهد غير از آن است كه براي لحظه باشد. او جهان وطني است.

مي‌گويند دهباشي كلكسيونر است.
مي‌گويم اگر فقط مجموعه جغد‌ها و خودنويس‌هايش را ديده‌ايد بايد بگويم او مجموعه‌اي فراوان عكس هم از آدم‌ها دارد. او مجموعه كاملي گفت‌وگو، مطلب، نقد، داستان، شعر و ... از آدم‌هاي فرهنگ اين سرزمين (سرزمين پارسي‌زبان‌ها) و نه به‌طور مشخص ايران، گردآورده است. در شماره‌هاي بي‌شمار كلك، بخارا، كتاب‌ها و شب‌هاي بخارايش. او كلكسيونردار و مجموعه‌دار است چرا كه نظم دارد و در سه دهه گذشته و از نوجواني مي‌دانسته چه مي‌كند و چه در پيش دارد و كم انساني در اين مرز و بوم مي‌شناسم كه به اندازه او چنين با ايمان و اعتقاد و نظم به كارش پيش آمده باشد.

مي‌گويند تصورش هم برايمان متصور نيست.
مي‌گويم براي اينكه صاحب انرژي است و اين از آدم‌هاي صاحب انرژي بعيد نيست. او چنان راحت و آسوده و به سادگي مي‌تواند به آدم‌ها انرژي منتقل كند كه كسي در اين عرصه به پاي او نمي‌رسد و براي همين است كه كارش تداوم داشته است.
مي‌گويند...
مي‌گويم...

مي‌گويند...
مي‌نويسم...

***
گپ كارگزاران با علي دهباشي در کافه تيتر ... اینجا
عكس‌های دیدار با علی دهباشی در کافه‌تیتر ... اینجا
من و علی دهباشی - رضا سیدحسینی ... اینجا
به آنچه از دست داد شهرت ندارد - دكتر قمر آريان ... اینجا
فرهنگ‌پرور بزرگ و فروتن - بهاءالدين خرمشاهي ... اینجا
پس از 40 سال جان‌کندن - محمد گلبن ... اینجا
از جرياني طرفداري نمي‌كند - حسن انوري ... اینجا
درودي گرم بر علي دهباشي - جلال خالقي‌مطلق ... اینجا
مي‌گويند دهباشي مهره مار دارد - يوسف عليخاني ... اینجا
تنهايي يك دونده استقامت - سيدعليرضا ميرعلي‌نقي ... اینجا
شكيبايي در برابر كينه و بخل - ترانه مسكوب ... اینجا
شب‌هاي بخارا و نسل جوان - رضا يكرنگيان ... اینجا
ديگر زمان آن رسيده است - ياسين نمكچيان ... اینجا
بعد از مرگم بگو ... اینجا

شب‌های بخارا ... اینجا
tadaneh AT gmail DOT com