شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۶
من و علي دهباشي | رضا سيدحسيني
رضا سیدحسینیعلي اين روزها كمي تلخ است. تلخ نه عبوس و بداخلاق، بلكه ساكت و مودب و سخت فعال. حقيقت اين است كه ديگر مثل گذشته خندان نيست و از شوخي‌هاي مداومش درباره دوستان و گاهي درآوردن تقليد بعضي‌ها خبري نيست. او هم مثل من تاوان ساده‌لوحي‌ها و خوش‌باوري‌هايش را پس مي‌دهد. حيف كه اين خوش‌باوري‌ها و اعتماد به نيكدلي مردم پوست از كله هر دو ما كند. من روزي كه هست و نيستم را در اختيار دوست فرهيخته و خوش‌سابقه گذاشتم تا به اصطلاح در كار نشر اين مملكت‌كاري بكنيم و واقعا هم‌كاري كرديم كه اگر ادامه پيدا مي‌كرد بي‌نظير بود، هرگز تصور نمي‌كردم كه آن دوست فرهيخته در برابر وسوسه پول، هم آن كار كارستان را فدا كند و هم‌دوستي چندين و چندساله را. علي هم به شكل ديگري دچار همين خوش‌باوري شد. در هر حال هر دو باختيم. حيف كه سال‌هاي زندگي گذشته است و ما يك بار ديگري به دنيا نمي‌آييم كه به قول معروف حتي به چشم خودمان هم اعتماد نكنيم...
و باز هم شباهت ديگري بين خودم و علي دهباشي مي‌بينم هرچند كه من به هيچ‌وجه قدرت و سخت‌كوشي او را ندارم ولي در هر حال سرگرمي‌هايمان لااقل براي انصراف خاطر جالب است. من كه ضربه بدتري هم خورده بودم و حال و حوصله حتي ترجمه‌كردن را نداشتم، سال‌هاي عمرم را صرف انواع دايره‌المعارف كردم.
فرهنگ آثار (كه بحمدالها تمام شد) همكاري با فرهنگ آثار ايراني و اسلامي و بالاخره دايره‌المعارف هنر و ادبيات برگرفته از دايره‌المعارف اورنيورساليس كه جلد اولش درآمده و بقيه مجلداتش معلوم نيست چه سرنوشتي داشته باشد.
و علي هم كه زماني به‌جز انتشار مجله كلك و بعد بخارا و كتاب‌هايي كه به مناسبت‌هايي در مي‌آورد، در آن سال‌ها فقط سنگ صبور نويسندگان و هنرمندان سالخورده و به پايان راه رسيده بود، در اين سال‌هاي سخت و دردناك كه شايد هر كسي را از كار و زندگي نااميد مي‌كرد، مسووليت معرفي و بزرگداشت نه‌تنها نويسندگان و هنرمندان ايراني، بلكه برجسته‌ترين چهره‌هاي ادبيات جهان را به ايرانيان به‌عهده گرفت. درباره هر يك از آن بزرگان جلسه مفيد و آموزنده‌اي در خانه هنرمندان تشكيل داد و از دانشمندان آشنا با آن فرزانگان و كارهاي آنان دعوت كرد كه درباره آنها سخنراني كنند و بعد هم همه آن سخنراني‌ها را به‌اضافه مطالب مفيد ديگري در يك شماره مخصوص بخارا منتشر كرد و اين كار هنوز هم ادامه دارد و من معتقدم كه ارزش آنها كمتر از دايره‌المعارف‌ها نيست.
علي جان چه بايد كرد. دنيا چنين است و مردم چنان. تو هنوز جواني و مثل من به پايان راه نرسيده‌اي. مبادا يك‌بار ديگر اعتماد كني. موفقيت‌هاي فراوان براي تو آرزو دارم.

***
گپ كارگزاران با علي دهباشي در کافه تيتر ... اینجا
عكس‌های دیدار با علی دهباشی در کافه‌تیتر ... اینجا
من و علی دهباشی - رضا سیدحسینی ... اینجا
به آنچه از دست داد شهرت ندارد - دكتر قمر آريان ... اینجا
فرهنگ‌پرور بزرگ و فروتن - بهاءالدين خرمشاهي ... اینجا
پس از 40 سال جان‌کندن - محمد گلبن ... اینجا
از جرياني طرفداري نمي‌كند - حسن انوري ... اینجا
درودي گرم بر علي دهباشي - جلال خالقي‌مطلق ... اینجا
مي‌گويند دهباشي مهره مار دارد - يوسف عليخاني ... اینجا
تنهايي يك دونده استقامت - سيدعليرضا ميرعلي‌نقي ... اینجا
شكيبايي در برابر كينه و بخل - ترانه مسكوب ... اینجا
شب‌هاي بخارا و نسل جوان - رضا يكرنگيان ... اینجا
ديگر زمان آن رسيده است - ياسين نمكچيان ... اینجا
بعد از مرگم بگو ... اینجا

شب‌های بخارا ... اینجا
tadaneh AT gmail DOT com