چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵
هفت شعر از ژاک پره ور با ترجمه مریم رئیس دانا
ژاک پره ور باربارا
به ياد آور باربارا
آن روز را كه يكريز بر برست باران مي ريخت
و تو مي رفتي
خندان شكوفان شادان
سراپا خيس
زير باران
به ياد آور باربارا
يكريز بر شهر برست باران مي ريخت
و من در كوچه ي سيام
از كنارت گذشتم
تو خنديدي
من هم خنديدم
به ياد آور باربارا
تويي كه نمي شناختمت
تويي كه نمي شناختمي
به ياد آور باربارا
آن روز را هر چه بود به ياد آور
از ياد نبر مردي را كه زير سردري پناه مي جست
و نا مت را صدا مي كرد
باربارا
و تو زير باران به سويش دويدي
سراپا خيس شكوفان شادان
و در آغوشش خزيدي
همين را به ياد آور باربارا.

از من نرنج اگر تو صدايت مي كنم
من هر كس را كه دوست دارم تو صدا مي كنم
حتا اگر فقط يك بار ديده باشم اش
من همه ي كساني كه همديگر را دوست دارند تو صدا مي كنم
حتا اگر نشناسم شان
به ياد آور باربارا

از ياد نبر
اين باران هوشيار و خوش بخت را
بر چهره ي خوش بخت تو
بر اين شهر خوش بخت
اين باران بر دريا
بر زرادخانه
بر كشتي ي كنار بندر جزيره ي اوئه سان
آه باربارا
چه نكبتي ست جنگ
و حالا چه بر سر تو آمده
زير اين باران آهن آتش فولاد خون
و آن كه ترا در آغوش مي فشرد
عاشقانه
آيا مرده مفقود شده يا هنوز زنده است
آه باربارا
يكريز بر برست باران مي ريزد
هم چون گذشته ها
اما نه، ديگر چون گذشته نيست
همه چيز ويران شده
اين باران ماتم وحشت و اندوه است
حتا رگبار توفان آهن فولاد خون هم نيست
فقط ابرهايي هستند كه
مي غرند
مثل سگ ها
سگ هايي كه در سيلاب شهر برست گم مي شوند
و مي روند وُ در دوردست مي پوسند
در دوردست دور, خيلي دورتر از برست
شهري كه هيچ از آن به جا نمانده است.


مریم رئیس دانا
فصل زيبا

گرسنه
سردرگم
يخ زده
تنهاي تنها
و دريغ از يك پاپاسي

دختري شانزده ساله
ايستاده بي حركت
در ميدان كونكورد
سر ظهر
پانزده ماه اوت .

ترانه ي زندانبان
به كجا مي روي اي زندانبان زيبا
با اين كليد آغشته به خون
مي روم تا زني را كه دوست دارم رها كنم
اگر هنوز وقتي مانده باشد
زني كه دربندش كرده ام
از روي مهر, بي رحمانه
در پنهان ترين هوسم
در ژرف ترين عذابم
در دروغ هاي آينده
در حماقت سوگندها
مي خواهم رهايش كنم
مي خواهم رها باشد
و حتا فراموشم كند
و حتا برود
و حتا برگردد
و دوباره دوستم بدارد
يا ديگري را دوست بدارد
اگر ديگري را بخواهد
و اگر تنها بمانم
و او رفته باشد
نگه خواهم داشت به تنهايي
نگه خواهم داشت تا ابد
در گودي دستانم
تا آخرين روز
نرماي سينه هاي شكل گرفته از عشقش را.

دسته گل
اين جا چه مي كني دخترخانوم
با اين گل هاي تازه چيده
اين جا چه مي كني دوشيزه خانوم
با اين گل ها گل هاي پژمرده
اين جا چه مي كني بانوي زيبا
با اين گل هاي خشكيده
اين جا چه مي كني بانوي پير
با اين گل هاي مرده

منتظر سردار پيروزم.

دختر فولاد
من دختر فولاد
در جهان هيچ كس را دوست نداشتم
هيچ كس را
جز آن كه دوستش مي داشتم
عاشق من عاشق من , همان كه مرا به خود جذب مي كرد
اكنون همه چيز دگرگون شده
آيا اوست كه ديگر به من عشق نمي ورزد
عاشق من كه ديگر مرا جذب نمي كند آيا من هستم ؟
نمي دانم وانگهي همه ي اين ها چه اهميت دارند ؟
اكنون كه من خاكسترنشين ويرانه ي عشقم
ميان تمام تن ها
ولي تنهاي تنها و بي اميد
دختر آهن سفيد دختر زنگ زده
آه عاشق من عاشق مرده يا زنده ي من
مي خواهم كه به ياد آري كه پيش تر
عاشق من كسي بود كه دوستم مي داشت و دوستش مي داشتم.

آليكانته
پرتقالي روي ميز
پيراهنت روي فرش
و تو در بستر مني
هديه ي شيرين لحظه
خنكاي شب
گرمي هستي من .

من همينم كه هستم
من همينم كه هستم
اين طوري بار اومده ام
وقتي بخوام بخندم
آره درسته قهقهه مي زنم
كسي رو كه دوستم داره دوستش دارم
آيا تقصير از منه
اگه اوني كه دوستش دارم
همون قبلي نباشه
من همينم كه هستم
اين طوري بار اومده ام
بيش تر از اين ديگه چي مي خواين
بيش تر از اين از من چي مي خواين
من براي خوش آمد ديگران درست شده ام
و هيچ چيز رو نمي تونم عوض كنم
كفش هايم پاشنه بلنده
قدم خيلي خميده
سينه هام سفت
و چشم هام خيلي گود رفته ست
اما اين حرف ها
به شما چه ربطي داره
من همينم كه هستم
اوني كه بايد خوشش بياد خوشش مي آد
به شما چه ربطي داره
كه چه اتفاقي براي من افتاده
آره به يكي دل بسته بودم
آره يكي هم به من دل بسته بود
مثل بچه ها كه هم ديگه رو دوست دارن
كه فقط دوست داشتن رو مي فهمن
دوست داشتن دوست داشتن ...
چرا از من سؤال مي كنين
من اين جا هستم براي خوش آمد شما
و هيچ چيز رو نمي تونم عوض كنم.

***

شب‌های بخارا؛ شب ژاک پروه‌ور
گزارش ... اینجا
عكس‌ها... اینجا
متن فيلمی درباره ژاك پره ور ... اینجا
هفت شعر از ژاک پره‌ور با ترجمه مریم رئیس دانا ... اینجا
چهار شعر از پره‌ور با ترجمه دکتر غیاثی و دکتر ناتل خانلری ... اینجا
وبلاگ مریم رئیس دانا، داستان نویس و مترجم ... اینجا
لینک های مرتبط با ژاک پره‌ور ... اینجا
***
خانه هنرمندان ایران
سخنان علی دهباشی ... اینجا
گزارش تصویری یک و دو
tadaneh AT gmail DOT com