شنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۵
نقد و بررسي كتاب " تاريخ ادبيات روس " در كافه تيتر
شب ویرجینیا وولفجلسات چهارشنبه عصر كافه تيتر كه با همكاري مجله بخارا برگزار مي شود اين هفته ( چهارشنبه 13 دي ماه ) به نقد و بررسي كتاب " تاريخ ادبيات روس " ترجمه علي بهبهاني اختصاص يافته است .
كتاب دو جلدي " تاريخ ادبيات روس " در 1469 صفحه ، نوشته ي ويكتور تراس متخصص ادبيات روسيه است . نويسنده اين كتاب تا كنون چندين كتاب درباره نويسندگان روس همچون : ماياكوفسكي ، تفسير رمان ابله داستايوسكي و ... منتشر كرده است . اين داراي چنان اهميتي است كه انتشارات دانشگاه ييل اين كتاب را بعنوان اثر برگزيده انتخاب كرده است .
مترجم كتاب علي بهبهاني است كه نزديك ده سال وقت صرف ترجمه اين كتاب عظيم كرده است . بهبهاني از انگلستان و دانشگاه ايالتي مريلند فارغ التحصيل شده و پيش از اين كتابهاي : " زندگينامه ي سال بلو " ، " نقد روانكاوي داغ ننگ " و " زندگينامه ي چخوف " نوشته ي هانري تروايا از آخرين تلاش هاي ادبي اوست .
در نشست چهارشنبه سيزدهم دي ماه كافه تيتر سردبيران نشريات ادبي ، علاقمندان به ادبيات ، امير حسن چهلتن و سيد علي صالحي و ... شركت خواهند داشت .
براي اطلاعات بيشتر اينجا را كليك كنيد
***
قرائت ادبيات در تاريخ روس
تكلم توفان در لهجه نسيم
سيدعلي صالحي
tadaneh AT gmail DOT com
دیدارهای تادانه‌ای

دیدار با فرخنده آقایی، نویسنده ›››
دیدار با عنایت الله مجیدی، محقق و کتابدار ›››
دیدار با مهدی محی‌الدین بناب، مترجم کتاب‌های روان‌شناسی ›››
ديدار با دکتر جواد مجابی،‌ نویسنده، شاعر، نقاش، روزنامه نگار و محقق ›››
بخارا؛ موزه ادبیات ایران - دیدار با علی دهباشی و بخارا ›››
ديدار با عربعلي شروه، نقاش و مجسمه ساز و مترجم ›››
دیدار با رضا هدایت، نقاش و داستان نويس ›››
ديدار با محمد آقازاده، روزنامه نگار ›››
ديدار با داود غفارزادگان، نويسنده ›››
ديدار با علي عبداللهي، مترجم و شاعر ›››
ديدار با افراسياب آقاجاني، مجسمه ساز ›››
ديدار با ناصر وحدتي، نويسنده و خواننده گيلك ›››
ديدار با محمدهاشم اكبرياني، شاعر و روزنامه نگار ›››
به ياد كامران محمدي، داستان نويس و روزنامه نگار ›››
ديداري به بهانه خداحافظي با كاوه گلستان، عكاس ›››
به ياد جمشيد شمسي پور خشتاوني، شاعر تالش ›››
ديدار با علي موذني، نويسنده و فيلمنامه نويس ›››
خداحافظي با ابراهيم فرخمنش، پدر تئاتر قزوين ›››
ديدار با خسرو دوامي، داستان نويس و مترجم ›››
ديدار با محمدآصف سلطانزاده، داستان نويس ›››
ديدار با ناصر غياثي، داستان نويس و مترجم ›››
ديدار با حسين محي الدين، تكخال هنر ايران! ›››
درددل با محمدقلي صدراشكوري ، شاعر ›››
به ياد علي قانع، داستان نويس رودباري ›››
خداحافظي با عمران صلاحي، شاعر ›››
به ياد عباس معروفي، نويسنده ›››
ديدار با نامه قزوين ›››
***
درباره يوسف عليخاني ›››

tadaneh AT gmail DOT com
جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵
دیدار با عنایت الله مجیدی
این که می‌گویند کارهای بزرگ را آدم های کوچک انجام می‌دهند، پر بیراه نیست چرا که الان که نگاه می‌کنم می‌بینم با 32 سال سن و 194 سانت قد و 104 کیلو وزن به هیچ وجه توانایی برنامه ریزی، مدیریت و اجرای یک برنامه یک ساعته خودمانی را ندارم چه برسد به این که کنگره باشد و در یک جای رسمی و بزرگ و معروفی مثل دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران هم قرار باشد برگزار شود. سال 1377 اما این کار از من برمی‌آمد. هشت سال پیش خیلی توانایی داشتم و الان که فکر می‌کنم می‌بینم یعنی اگر این وبلاگ بماند،‌ هشت سال دیگر ممکن است من در 40 سالگی هم بنویسم توانایی دوره قابیل و تادانه را ندارم؟ و هشت سال بعد و بعد و بعدش...
وقتی گفتند:
- چکاره ای؟
- هیچی. درسم تموم شده و مطمئنم که فوق لیسانس قبول نمی‌شم. دفترچه گرفتم برم سربازی.
- داریم ادبیات جهان برگزار می‌کنیم. می‌تونی شعر معاصر فلسطین را تو برگزار کنی.
- نمی‌دونم.
بعد شروع کرد. کلاس درسی بود برایم. همیشه همینطور بوده. وقتی هم که قرار شد داستان زندگی ابن‌بطوطه را بنویسم این طور بود. زمان نوشتن داستان زندگی صائب تبریزی و حسن صباح هم و بیش از همه البته زمان گردآوری قصه های عامیانه مردم رودبار و الموت؛ که باعث شد هم رودبارالموت را بیشتر بشناسم و هم رودبار شهرستان را و هم مردمش را و ...
طرح های زیادی دادم برای برگزاری شعر معاصر فلسطین که یکی اش انتشار گزیده اشعار شاعران معاصر فلسطین بود به همراه ترجمه اش. خب، کتابخانه دانشکده ادبیات و علوم انسانی، کتابخانه خوبی است اما متاسفانه از یک سالی متوقف شده و دیگر کتابی به مخزنش اضافه نشده؛ از دوره انقلاب فرهنگی بگمانم،‌ چون حداقل دوره ما هیچ کتاب جدیدی نمی‌دیدیم.
القصه، برای پیدا کردن مجموعه شعرهای شاعران فلسطینی کمین کرده بودم که کجا سر سوزن، روزنی می‌توانم پیدا کنم. شنیدم کتابخانه ای در قم هست به نام کتابخانه تخصصی ادبیات. رفتم. پیدايش هم کردم اما متاسفانه کتاب ها را به شكل امانت نمي گذاشت بياوريم بيرون. دست خالی برگشتم، اما لطف رفتن تا قم این بود که فهمیدم دایره المعارف بزرگ اسلامی‌در دارآباد تهران هم کتابخانه بزرگی دارد که کتابخانه تخصصی ادبیات هم سعی کرده الگو بگیرد از آنجا، البته در بخش عربی. چون کتابخانه قم فقط عربی بود.
نه دارآباد را بلد بودم و نه دایره المعارف بزرگ اسلامی را. نهایت جایی که رفته بودم، دزاشیب بود که هر چند ماه یک بار، یا به بهانه گفتگو یا احوالپرسی، رفته بودم تا نشر جویا و حال و احوالی پرسیده بودم از رضا جولایی نویسنده که دیدارش را به زودی می‌نویسم در همین جا.
خلاصه رفتم تا دایره المعارف. برجی بود و بارویی و نگهبانانی و باغی سرسبز.
- بله بفرمایید؟
- می‌خوام برم کتابخونه.
- محققید؟
- نه،‌ البته...
- معرفی نامه دارید؟
- نه،‌ می‌خواستم ...

- نمي شه.
برگشتم.
برگشتم و پرس و جو که کردم گفتند این کار فقط از دکتر شفیعی کدکنی برمی‌آید که با حکم او از در قلعه دایره المعارف داخل بشوی.
حالا مانده بود کمین کردنم برای پیدا کردن دکتر شفیعی کدکنی. کلاس های ما همیشه طبقه دوم بود و دفترمان، طبقه چهارم، هر وقت می‌رفتیم ببینیم از کلاس جدید یا نمره جدید چه خبر است، می‌دیدم دکتر شفیعی از بخش زبان و ادبیات فارسی دارد می‌آید. لاغر بود و ریز نقش. حسین بهلول و مهدی مرعشی، از هم دوره های دانشگاه من و محسن فرجی بودند. ادبیات می‌خواندند. حسین بهلول از شفیعی و ارتباطش با اخوان ثالث زیاد می‌گفت و محسن فرجی مدام به غزلیات شمس به کوشش او تفال می‌کرد و من عاشق در کوچه باغ های نیشابورش بودم.
آمد.
- سلام استاد!
- سلام.
توضیح دادم. لبخندی زد و برگه ای از کیفش درآورد و امضاء‌ کرد: جناب آقای بجنوردی ، احتراما ...
باورکردنی نبود. آدم های بزرگ چرا اینطوری هستند؟
وقتی از بیرون می‌بینی شان،‌ انگار قلعه ای اند غیرقابل نفوذ اما از درون، کودکی اند مهربان و آرام.
بعد هم که رفتم داخل قلعه دایره المعارف. دیدم باز بازی همین است. انتظار. دفتر آقای بجنوردی. رئیس دفترش، نامه را گرفت که " خبرتان می‌کنم."
و من برگشتم و دیدم هفته ای گذشت و خبری از آن دفتر نیامد. بلند شدم دوباره رفتم دارآباد.
این بار دیگر رویم باز شده بود. با کلک این که محقق هستم رفتم داخل قلعه. با کلک این که نامه ام پیش آقای بجنوردی است رفتم داخل ساختمان و با کلک این که با نامه آقای بجنوردی باید تحقیق کنم، رفتم توی کتابخانه. قلبم تند و تند می‌زد. ردیف های قرمز کتاب حالم را دگرگون می‌کرد. جوانکی آنجا بود. وقتی گیجی من را دید گفت:
- بفرمایید!
- درباره شعر معاصر فلسطین می‌خواستم،‌ کتابی.
کامپیوتری نشانم داد. یادم داد چطور جستجو بدهم کلمه ای را و ... باور نمی‌کردم. چقدر کتاب! چقدر فهرست!
همه را نوشتم. همه را برداشتم.
- این ها را چطوری می‌توان برد بیرون؟
- بیرون نمی‌شه برد، ولی می‌تونید کپی بگیرین؟
- زیاد می‌خوام آخه...
- مثلا چقدر؟
- کل این کتاب ها را.
طرف خندید و گفت: یک دستگاه کپی اینجاست و یک دستگاه آن طرف و یک دستگاه هم بالا. بروید اگر وقت داشته باشند برایتان می‌زنند.
- چند اون وقت؟
- پشت و رو، 10 تومن.
باور نمی‌کردم. در واقع هر چهار صفحه 10 تومن.
خلاصه، این مقدمه را عمدا طولانی کردم که رسیدن من به این قلعه را بدانید و این که آن سال گذشت. حتی زمان تحقیق درباره ابن بطوطه هم گذشت که باز با این ترفند رفتم آنجا و کلی مطلب درباره این سفرنامه نویس بزرگ تهیه کردم و زمان نوشتن صائب تبریزی و حتی زمان تحقیق درباره ابن هیثم که هرگز به سرانجام نرسید.
یک زمانی که دیگر تحقیق نداشتم، گفتم بروم ببینم می‌توانم مطالبی که درباره الموت نوشته شده، جمع کنم یا نه.
به دستگاه کپی که رسیدم. مرد بلند قامت و مهربانی که هنوز هم هست و من هر وقت می‌روم غیرممکن است به او سلام نکنم، از من پرسید:
- درباره الموت هست همه؟
- بله.
- الموتی هستی یا همین طوری تحقیق می‌کنی؟
- نه. هم الموتی هستم و هم همین طوری تحقیق می‌کنم.
- رئیس ما هم الموتی یه.
- رئیس شما؟
- بله. آقای عنایت الله مجیدی، رئیس کتابخانه دایره المعارف بزرگ اسلامی ‌هست.
پرسان، پرسان خودم را رساندم از لای قفسه های کتابخانه و پیچ های ممتد و غیرممتد و سقف کوتاه که من مدام باید سرم را مراقب باشم که با آن یکی نشود، خودم را رساندم به اتاق رئیس کتابخانه.
- سلام.
- سلام. بفرمایین!
- می‌تونم با آقای مجیدی...
- تشریف ندارن.
برگشتم. زود هم یادم رفت که باز کارم به دایره المعارف خواهد افتاد و افتادم به زندگی و روزمرگی و نوشتن و ...
داشتم درباره پدربزرگ مادري ام،‌ تحقیق می‌کردم که رسیدم به کتابی به اسم "مجمل رشوند"به تصحیح منوچهر ستوده و عنایت الله مجیدی.
زنگ زدم به 118 و شماره دایره المعارف را گرفتم. زنگ زدم دایره المعارف و شماره آقای مجیدی را گرفتم. زنگ زدم به دفتر ایشان و خواهش کردم بگذارند با آقای مجیدی حرف بزنم و زدم.
- پس قرار ما فردا، همین جا!
فردای همان روز رفتم دایره المعارف. هرگز یک الموتی فرهنگی را اینطور از نزدیک ندیده بودم. قزوینی های زیادی دیده بودم،‌ از دکتر جواد مجابی گرفته تا مهدی سحابی و قاسم روبین و ... اما الموتی فرهنگی ندیده بودم.
قبل از هرچیز سبیل متفاوتش، توی نگاهم ماند و نمی‌دانم چرا این سال ها هميشه پيش خودم فکر کرده ام آقای مجیدی در بیروت درس خوانده. واقعا خوانده؟ نمی‌دانم.
آن جلسه خیلی حرف زد برایم. گنجینه ای بود که غیرممکن بود کتابی درباره الموت از زیر دستش در رفته باشد و مانده بودم منابع را یادداشت کنم، به حافظه بسپارم یا ضبط کنم یا ...
کاری که این روزها شنیده ام به همت خودش منتشر خواهد شد، فهرست کتاب ها و مقالات درباره رودبار و الموت.
من و داود، پسرعمویم، همسن بودیم. من دوم ابتدایی رو که در میلک خواندم، خانواده ام آمدند شهر. داود تا پنجم را در میلک خواند و بعد رفت به شبانه روزی روستای کوشک. دوره راهنمایی را آنجا خواند. بعد که با عنایت الله مجیدی آشنا شدم فهمیدم، او این شبانه روزی را در روستایش بنا گذاشته.
وقتی که با آقای مجیدی آشنا شدم، داشتم درباره قصه "عزیز و نگار" تحقیق می‌کردم. فهمیدم آقای مجیدی هم دارد یکی از نسخه ها "نسخه منظور عزیز و نگار، سروده کمالی دزفولی" را تصحیح می‌کند، با این که می‌دانستم کاری که من می‌کنم دربرابر تحقیق او چیزی نیست،‌ اما تشویقم کرد تحقیقم را ادامه بدهم و بعد هم کتاب منتشر شد روی کتاب "بازخوانی عزیز و نگار" من نقد نوشت.
لابلای حرف هایش متوجه شدم، چه مکافاتی کشیده زمان جاده کشیدن و برق کشیدن در منطقه رودبار و الموت و پیاده روی هایش جلوتر از گروه اجرا.
دو سال و نیم پیش هم وقتی نشر ققنوس، پیشنهاد داد داستان زندگی حسن صباح را از سري مجموعه "به دنبال..." بنویسم، اگر راهنمایی های عنایت الله مجیدی نبود، شک ندارم راه را به خطا می‌رفتم. آن روزها بیکار شده بودم. نسخه آخر حسن صباح را دادم به آقای مجیدی. یک روز زنگ زد و گفت:
- خانم دکتر حمیده چوبک را می‌شناسی؟
- اسمش را شنیده ام و فقط می‌دانم رئیس پروژه الموت است.
- قراری می‌گذارم تا.
صبح روز قرار که رفتم دایره المعارف، پرینت حسن صباح دست خانم چوبک بود. تعریف خانم چوبک را زیاد شنیده بودم و بارها با خودم فکر کرده بودم چوبک، الموتی است؟ بعد که فهمیدم جنوبی است، با خودم فکر می‌کردم یک جنوبی در این قلعه شمالی چکار دارد؟ بعدها ازش پرسیدم:
- خانم چوبک با صادق چوبک، فامیلید؟
- بله. پدرم با صادق چوبک، عموزاده ان.
همان روز قرار شد حالا که بیکارم، کارم را در روستاهای الموت شروع کنم؛ روستا به روستا بروم و قصه های مردم را ضبط کنم. بعد هم من و افشین نادری را راهی کردند و حالا دو سال است که یا الموت هستم یا در اتاقم در حال پیاده کردن و تنظیم قصه های مردم این منطقه. جلد اولش را تحویل داده ایم؛ 480 صفحه، و جلد دوم قرار است در دو مجلد 400 صفحه ای تحویل داده شود این روزها.
عنایت الله مجیدی واسطه شد و با رحیم خان رشوند، برادر جعفر خان، خان الموت و رئیس ایل رشوند آشنا شدم؛ عجب این که همسایه بودم با رحیم خان و نمي دانستم كه پيرمردي كه مدام از پنجره اتاقم مي ديدم، رحيم خان است؛ رحیم خان دو روز پیش از پدربزرگم، روزهای آخر خرداد امسال رفت به اجدادش پیوست.
هر وقت دلم خواسته درباره الموت حرف بزنم، هر وقت خواسته ام لذت ببرم از شوق یک کسی که هر ماه یک بار با دوربینش می‌رود به دیدن کوه های الموت، هر وقت دلم برای تحقیق کردن تنگ شده، هر وقت ... زنگ زده ام به آقای مجیدی، یا رفته ام دارآباد.
این روزها هم حاصل چند سال تحقیقش درباره میمون دژ منتشر شده است.
نتوانستم آنطور که باید درباره عنایت الله مجیدی بنویسم و امیدوارم این یادداشت، آغازی باشد برای نوشتن از این مرد بزرگ. این مرد بزرگ که با این که می‌توانسته از مقامات کشور بشود، تمام هم و غمش را گذاشته روی کتاب و تحقیق و کتابداری. بازنشسته دانشکده الهیات دانشگاه تهران است و در حال حاضر رئیس کتابخانه دایره المعارف بزرگ اسلامی.
امیدوارم این یادداشت را هم خانم سیفی، رئیس دفتر آقای مجیدی ببیند و بهش خبر بدهد که خودم خجالت می‌کشم زنگ بزنم و بگویم این ها را نوشته ام.
این عکس ها را هم هفته قبل، از عنایت الله مجیدی گرفته ام. شبش که زنگ زدم گفت: جلسه داریم با آقای احسان نراقی. فرصت ندارم.
- آقای مجیدی، فقط ده دقیقه لطفا. می‌آیم عکس می‌گیرم و بیشتر مزاحم تان نمی‌شوم.
خوشبختانه زمانی که رسیدم آنجا دیدم، احسان نراقی دارد می‌رود و من همزمان با عکس گرفتن باز دو ساعت تمام، از الموت شنیدم و شاپور ذوالاکتاف و دیلمیان و حسن صباح و الموت.










عکس ها اختصاصی تادانه
***
زندگینامه عنایت الله مجیدی ... اینجا
فهرست مؤلفات عنايت الله مجيدي ... اینجا
دیدار با عنایت الله مجیدی، به همراه عکس‌های اختصاصی تادانه از او ... اینجا
***
حياتي در ميان كتاب - روزنامه ايران - اينجا

tadaneh AT gmail DOT com
زندگینامه عنایت الله مجیدی
* 14 آذر ماه 1322 شمسي در قرية كوشك بخش رودبار الموت به دنيا آمدم. چند سالي در همانجا، نزد آقا سيّدباقر حسيني ـ دائي نگارنده ـ كه مكتب دار ولايت بود، قرآن و اصول عقايد را آموختم. در سال 1333 به تهران آمدم. تحصيلاتم در نظام جديد، در مدرسة آموزش و پرورش شميران و نيز مدرسة همّت تجريش بود. بعد از اين مراحل، در رشتة منقول(= حقوق اسلامي) تحصيل خود را دنبال كردم و به اخذ گواهي نامه مربوط نايل آمدم. به اقتضاي شغل رسمي‌ام، - كه كتابداري است - چند دوره كتابداري را نيز گذرانده ام.
* به لطف استاد بديع الزّمان فروزانفر، از آذر ماه 1338 در دانشكدة علوم معقول و منقول(اكنون الهّيات و معارف اسلامي) به عنوان كتابدار مشغول بكار شدم . سالها به عنوان مخزن دار كتابخانه، فهرست نويس كتابهاي چاپي، مسئول بخش گردش كتاب، مسئول گردآوري منابع تحقيق مورد نياز كتابخانه، انجام وظيفه مي‌كردم و از فروردين 1358 تا پايان ارديبهشت ماه 1370 رئيس كتابخانة دانشكدة الهياّت بودم و با همين سمت بازنشسته شدم. مدتي نيز رئيس كتابخانة‌«بنياد مولوي» بودم. همكاري من با مركز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي ـ به معرفي استاد محمد تقي دانش پژوه - از سال 1364 شروع شد و از همان تاريخ تا هم اكنون كه مهر ماه 1384 است، - علاوه بر عضویت در شورای عالی علمی- رياست كتابخانه و مركز اسناد دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي را به عهده دارم.
در سراسر دوران فعاليت فرهنگي خويش جز به امر كتاب و كتابداري، به هيچ كار رسمي ديگري نپرداخته‌ام، يعني دقيقاً 45 سال كتابدار و در خدمت اهل دانش بوده ام. ديگر آنكه در مدت اين خدمتگزاري، افتخار مصاحبت و همكاري نزديك چند تن از استادان گرانقدر را در كتابخانة‌ دانشكدة الهيات را داشته ام؛ از آن ميان بايد از استادان دانشمند محمد تقي مدرس رضوي، حكمت آل آقا، استاد محمد تقي دانش پژوه، دكتر محمد باقر حجتي، دكتر حسينعلي هروي ياد كنم.
درست است كه بيشترين دوران عمر اداري من در كتابخانة‌ دانشكدة‌ الهّيات گذشته است و احياناً در حفظ و تكميل آن كتابخانه سهمي داشته ام، اما توفيقي كه در طي سالهاي 1364 تا 5138 در كتابخانة‌ دائرة‌المعارف بزرگ ا سلامي نصيب من بوده است، كمتر از آن نيست؛ پنهان نمي كنم كه بخش اعظم اين موفقيت ، در حقيقت مرهون بافت سازماني اين مركز و شيوة‌مديريت آن است. از اينرو بگمانم در همين مدت نسبتاً كوتاه در تأسيس يك كتابخانة‌ عظيم تاحدي ايفاي نقشي كرده ام. سفرهايي كه - براي گردآوري منابع اين كتابخانه و آشنايي با مراكز علمي و فرهنگي - به كشورهاي پاكستان، هند، تركيه، سوريه، لبنان داشته‌ام به تجربيات شغليم افزوده است. خوشحالم كه امروز اين كتابخانه، در شُمار گنجينه هاي طراز اول كشور قرار دارد. به هر صورت خوشنود است كه خداوند، سرنوشت مرا با همنشيني كتاب واهل علم رقم زده است.
* نظر به علاقة‌ شخصي و گاه به تشويق دوستان، چند كار به اصطلاح تحقيقي انجام داده ام. این آثار- اعم از تصحیح و تألیف - در زیر می آید:

1349 1) كتابشناسي (معرفي كتابهاي برندة جوايز علمي و شرح احوال مؤلفان آن). مجلة مقالات و بررسيها، دفتر 3/4،ص 180ـ193 و 313ـ316.
1351 2) نامة‌ قزويني به فروزانفر. يغما، ص 608ـ610.
3)مجموعه مقالات و اشعار استاد فروزانفر. جلد اول. تهران، دهخدا، 25+476ص. * چاپ دوم با عنوان مقاله های فروزانفر. تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1382، 602ص.
4) یادداشت ها و اندیشه ها. دکتر زرین کوب، تهران، طهوری، 21+432ص.
1352 ۵) شرح احوال و آثار دکتر محمد معین. جهت ادارة‌ رادیو، برنامة آدینه.
1354 6) مباحثي از تاريخ ادبيات ايران. فروزانفر. تهران، دهخدا، 27+412ص. * چاپ دوم با عنوان تاریخ ادبیات ایران بعد از اسلام تا پایان تیموریان. تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 1383، 363 ص.
7) فهرست آثار استاد فروزانفر. مجلة دانشکدة ادبیات، شمارة 89، ص4-11. * چاپ 7، 1383.
1355 8) فهرست آثار دکتر زریّن کوب. در کتاب ارمغانی برای زرین کوب، لرستان، ص175-184.
1358 9) مجله كوهسار، دو شماره، (بهمن 1358ـ خرداد1359 )،مدير مسئول مجله بوده‌ام
1359 10) پاره‌اي از مشكلات و نارسائيها در زندگي مردم رودبار الموت. مجلة‌كوهسار، شمارة‌2، ص 75ـ 81.
1363 11) مجموعة مقالات نقد و نظر دربارة حافظ و چند مقالة ديگر. از دكتر هروي. تهران. امير كبير، 1363،311ص.
1366 12) فهرست پايان نامه‌ هاي فارغ التحصيلان دانشكدة الهيات - دكتري و فوق ليسانس 1334-1365، تهران، دانشكدة‌ الهيات،132ص.
1368 13) مقالات حافظ. دكتر حسينعلي هروي. تهران،كتاب سرا، 642ص.
14) بديع الزّمان فروزانفر- مجموعة اشعار، با مقدمة دكتر شفيعي كدكني. تهران، طهوري،198ص. * چاپ دوم با عنوان دیوان فروزانفر. تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1382، 376ص.
1370 15) نامة شمس العلما دربارة فروزانفر. مجلة آينده، سال17، ش5/8،ص544-547.
16) نامه هاي قزويني به فروزانفر، آينده، سال17،ش9/12، ص793-796.
17) فهرست بعضي از كتب كتابخانة‌ سلطنتي ايران. فروزانفر، مجلة كتابداري، دفتر 18، ص139- 240.
1371 18) سالشمار زندگی دكتر غلامحسين صديقي. هفتاد مقاله، تهران، اساطير،ص 13-19.
1372 19) طرح شناخت مآخذ و منابع- كتابشناسي.آينده، سال19، شمارة 4/6،ص420-423.
1374 20) پژوهشي دربارة‌ يك شعار معروف:«إنّ الحيوة عقيدة و جهاد». در كتاب چشمة‌ خورشيد، مجموعة مقالات كنگرة‌ بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا. دفتر اول. قم، مؤسسة‌ تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، ص 51-64.
21) كتابخانه و مركز اسناد مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، در كتاب مجموعة‌ مقالات كنگرة بين المللي كتاب و كتابخانه در تمدن اسلامي. مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي، ج2،ص846-852
1375 22) فرمان توليت امامزاده علي اصغر زرآباد. مجلة‌‌ وقف، ميراث جاويدان، شمارة‌11/12، ص 92-97.
23) كتابشناسي استاد بديع الزمان فروزانفر. مجلة‌كلك، شمارة‌75-73،ص188-200.تکمیل شده. * سخن آشنا،1383: 319-364.
24) خاطره‌اي از فروزانفر. مجلة كلك، شمارة‌ 75/73، ص 296-298.
25) مجمل رشوند. محمد علي خان رشوند. تصحيح دكتر ستوده- مجيدي.تهران، نشر تاريخ، 56+ 415ص.
26) شرح غزلهاي حافظ. تأليف حسينعلي هروي. وارد كردن مطالب جديد و تجديد نظر شدة‌ ايشان بر نسخة قبلي، تهران، نشر نو.
1376 27) فهرست كتابها و مقاله هاي استاد محمد تقي دانش پژوه از سال 1354 تا 1364. چاپ شده در كتاب بيان الاديان. تأليف فقيه بلخي به تصحيح دانش پژوه.تهران، موقوفات دكتر محمود افشار،ص195-223.
1377 28) فهرست آثار سلطان علي سلطاني شيخ الاسلامي بهبهاني. چاپ شده در مقدمه فهرست نسخه هاي خطي كتابخانه و مركز اسناد مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي. تهران، مركز دائرة‌ المعارف، جلد اول، ص13-14.
29) فهرست مقالات فلسفي فارسي. تأليف مجيدي، تنظيم موضوعي از عباس مافي. شامل مشخصات 1725 مقاله تا سال 1354،(زیر چاپ).
30) فهرست تفصيلي مجلة مقالات و بررسيها، دفتر 1تا54، (آماده چاپ).
1378 31) نامه هاي قزويني به فروزانفر: يادنامة علامة قزويني. به کوشش علی دهباشی، تهران، كتاب و فرهنگ، ص365-384.
1380 32) الموت (قلعه). تأليف صادق سجادي - عنایت الله مجيدي، دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، تهران، ج10،ص91-98.
1381 33) میمون دژ الموت. نامة انجمن، ش م8، ( زمستان 1381) ص76-79.
34) دو قصيده از ناصر قدسي (برادر بديع الزمان فروزانفر) در كتاب اشراقینامه، به کوشش دبیرسیاقی، قزوین، حدیث امروز، ص47-54.
35) رسالة‌ الزاجر للصغار عن معارضة الكبار. تصحيح فروزانفر،در كتاب گنجينة شهاب، كتابخانة عمومي آيت الله مرعشي، جلد سوم، 1381،ص201-246.
36) مجموعه آثار عبدالله قراگوزلو. تهران، دفتر نشر میراث مکتوب، 50+428ص.
1382 37) داستان سعد السلطان. روزنامة ولایت قزوین. ش1157، 28 آبان ، ص1و8.
38) کتابشناسی آثار دکتر شرف الدین خراسانی«شرف»، مجله بخارا، ش32(مهر82): 348-353. * با عنوان: کارنامه دکتر شرف الدین خراسانی، کتاب ماه، ش74(آذر82):126-131.
39) ملاحظاتی در باب کتاب عزیز و نگار(به کوشش یوسف علیخانی، تهران، ققنوس،1382، 256ص).
1383 40) قلعة قسطین لار، نامه انجمن،ش15(پاییز 1383): 31-44.
41) الموت. ایوانف. ترجمه و تحقیق مریم سینایی و مجیدی. نامة انجمن،ش16، (زمستان 1383): 20-40
1384 42) از خاطر و خط استاد[درس ها و چند سخنرانی فروزانفر] با گفتاری از حسینعلی هروی. تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 452ص.
43) سرنوشت آبادیهای تیولی الموت، نامة انجمن، ش م 17(زیر چاپ).
44) فهرست آثار و تحقيقات دكتر منوچهر ستوده. درستوده نامه، ج1، تهران، بنیاد موقوفات افشار، (زیر چاپ).
45) آبرسانی قلعة الموت، در کتاب ستوده نامه، ج2، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار(زیرچاپ).
46) سالشمار زندگی دکتر منوچهر ستوده. در کتاب ستوده نامه. ج1،تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار(زیرچاپ).
47) طالع نامة کیخسرو و چند بهرة تاریخی و جغرافیایی از آن. در کتاب جشن نامه[ا.م]. زیر چاپ.
48) سالشمار زندگی و آثار دکتر حسینعلی هروی، ضمن مقالات هروی، ج2.
49) مقالات دکتر حسینعلی هروی. جلد دوم. تهران، امیر کبیر(زیر چاپ).
50) فهرست آثار دکتر فتح الله مجتبایی (در مجموعة جشن نامة دکتر مجتبایی) زیر چاپ.
51) مقدَم الدین محمد مبارز کوتوال قلعة الموت . دروازة بهشت، ش18( تابستان 1384):
52) سالشمار سلسلة خداوندان الموت ضمن کتاب میمون دژ الموت. تهران، بنیاد موقوفات افشار:209-221.
53) ميمون دژ الموت، بررسی تاریخی و جغرافیایی. تهران، موقوفات دکتر محمود افشار،373ص،(زیر چاپ).

***
زندگینامه عنایت الله مجیدی ... اینجا
فهرست مؤلفات عنايت الله مجيدي ... اینجا
دیدار با عنایت الله مجیدی، به همراه عکس‌های اختصاصی تادانه از او ... اینجا

tadaneh AT gmail DOT com
فهرست مؤلفات عنايت الله مجيدي
ميمون دژ الموت - نويسنده عنايت الله مجيدي ميمون دژ الموت
(بررسى تاريخى و جغرافيايى)
نويسنده : عنايت الله مجيدى
ناشر : بنياد موقوفات دكتر محمود افشار - يزد
چاپ اول، 1384 شمسى
نوع جلد : گالينگور
قطع : وزيرى
تعداد صفحه 344
خريد كتاب

 از خاطر و خط استاد / درس ها و سخنرانى هاى فروزانفر/ به كوشش : عنايت الله مجيدي مجمل رشوند
(شرح وقايع و گزارشهاى تاريخى منطقه رودبار و الموت ، نواحى اطراف آن و قزوين در سالهاى 1271-1276 ه ق)
نويسنده : محمد على خان رشوند
مقدمه، تصحيح و تعليق : دكتر منوچهر ستوده و عنايت الله مجيدى
ناشر : ميراث مكتوب - تهران
چاپ اول، 1376 شمسى
نوع جلد : گالينگور
قطع : وزيرى
تعداد صفحه 420
خريد كتاب
 مجمل رشوند/ شرح وقايع و گزارشهاى تاريخى منطقه رودبار و الموت ، نواحى اطراف آن و قزوين در سالهاى 1271-1276 ه ق/ محمد على خان رشوند /مقدمه، تصحيح و تعليق : دكتر منوچهر ستوده  و  عنايت الله مجيدى
از خاطر و خط استاد
(درس ها و سخنرانى هاى فروزانفر)
به كوشش : عنايت الله مجيدى
با گفتارى از : دكتر حسين على هروى
ناشر : سازمان چاپ و انتشارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى - تهران
چاپ اول، 1384 شمسى
نوع جلد : گالينگور
قطع : وزيرى
تعداد صفحه 452
خريد كتاب


براي اطلاعات بیشتر اينجا را كليك كنيد

***
زندگینامه عنایت الله مجیدی ... اینجا
فهرست مؤلفات عنايت الله مجيدي ... اینجا
دیدار با عنایت الله مجیدی، به همراه عکس‌های اختصاصی تادانه از او ... اینجا

tadaneh AT gmail DOT com
پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۵
گزارش و عکس هایی از شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت
شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی آمده بودم از خیلی چیزها بنویسم،‌ از برفی که پاره پاره می آمد امروز بعدازظهر، از دستکش های سبز لجنی یادگار دوران سربازی ام که هشت سال با آن ها همراه بودم و در سرمای گردنه های تلو تا کوهستان های الموت این سال ها مراقب دست هایم بوده اند و امشب توی ماشینی که می رفتم شب موتسارت، جا گذاشتم شان، از آدم هایی که آمده بودند و ... اما دستم به نوشتن نمی رود. عکس ها را فقط توانستم انتخاب کنم و بگذارم اینجا.
گزارش شب موتسارت را اینجا بخوانید و ...
نمی دانم چه بنویسم. یعنی اصلا باید چیزی بنویسم؟
بله، باید بنویسم. باید بنویسم که از دیدن خانم منصوره اشرافی، شاعر و نقاش که دختر و پسرش را آورده بود خیلی خوشحال شدم. از دیدن محسن فرجی، کامران محمدی، مهدی جلیل زاده و بهروز اسماعیل‌زاده نیز کیف کردم. حتی از دیدن شاملو هم شاد شدم. باور نمی کنید از دیدن شاملو شاد شدم. باور کنید. شاملو هم توی سالن بود. به عکس‌ها که دقت کنید می بینید که او هم بود.
از این که خانم ناهید طباطبایی آمد جلو و گفت از "رعنا" خوشش آمده؛ شب ویرجینیا وولف، مجموعه داستانم "قدم بخیر مادربزرگ من بود"‌ را به او داده بودم.
از دیدن خانم لیلا کافی و شوهرش، از دیدن علی عبداللهی و دکتر فیروزآبادی، جلال سرفراز، خانم فرزانه قوجلو و خیلی های دیگر خوشحال شدم.
اما چه کنم که این دستکش ها را گم کرده ام و ذهنم تمرکز ندارد چیزی بنویسم؛‌ دوست شان داشتم. باهاشان زندگی کرده بودم و حالا نیستند. چطور آن ماشین را گیر بیاورم که من را تا میدان ولیعصر رساند؟
چقدر خوب اجرا کردند قطعاتی از موتسارات را و چقدر من یاد شهرام غلامپور افتادم که با ویلونش در کوی دانشگاه، برایمان قطعاتی را اجرا می کرد و من کسانی که او اسم شان را می برد نمی شناختم؛ چایکوفسکی و بتهوون و موتسارت و ...
چه می نویسم. چرا اصلا این ها را نوشتم؟
چرا اصلا وقتی برنامه تمام شد دوربین را به علی دهباشی پس دادم؟
چرا با مهدی جلیل زاده و دوستش از کریمخان تا انقلاب پیاده آمدیم و من مدام حرف زدم و حرف زدم و یاد تمام آدم هایی افتادم که در این سیزده سال گذشته دیده ام و چقدر دلم برای بعضی هاشان تنگ شد.
این نوشته را اگر ادامه بدهم همین طور خواهد شد، پس بهتر است به قول ناصرالدین شاه در فیلم ناصرالدین شاه،‌ آکتور سینما به خودم بگویم:‌ کات! یعنی خفه شو!

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
علی دهباشی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
محمدعلی‌ جعفریه، مدیر نشر ثالث

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
نادر مشايخي ، رهبر اركستر سمفونيك تهران

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
لعيا اعتمادي، نيما فرهمند، پدرام فريوسفي، نادر مشایخی و علی دهباشی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
سيما سعيدي

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
بهروز اسماعیل زاده، محسن فرجی، کامران محمدی و مهدی جلیل زاده

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
ناهید طباطبایی و فرزانه قوجلو

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
زهرا نعمتی و علی عبداللهی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
دکتر سید سعید فیروزآبادی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
جلال سرفراز

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
مریم رئیس دانا

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
فرزانه قوجلو

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
منصوره اشرافی به همراه فرزندانش

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی
لیلا کافی

شب های بخارا؛ شب ولفگانگ آمادئوس موتسارت - عکس:‌یوسف علیخانی

شب‌های بخارا ... اینجا

tadaneh AT gmail DOT com