پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۵
"موسيقي ، سرزمين بي مرز"
و سرانجام موسيقي ، كه به زبان واسطه اي نياز ندارد و خود ترجمان خويش است ، به شب هاي بخارا راه يافت . مجله بخارا با همكاري نشر ثالث در شرايطي " شب موتسارت " را در پنج شنبه غروب هفتم دي ماه در محل نشر ثالت برگزار كرد كه تهران از برف سفيد پوش شده و بارش برف رفت و آمد را در اين شب مختل كرده بود . با اين وجود مديران نشريات ، استادان و دانشجويان موسيقي ، نويسندگان و مترجماني كه در اين زمينه كار مي كنند و نيز دلبستگان هنر و موسيقي برف و دشواري آن را ناديده گرفته و آمده بودند . اين مراسم همراه بود با سي دي هاي آثار موتسارت كه توسط آهنگسازان بزرگ جهان نواخته شده است ، در كنار كتاب هايي درباره موتسارت به زبان هاي فارسي ، آلماني و انگليسي .
مراسم را علي دهباشي با ياد شادروان بابك بيات آغاز كرد و از حاضران خواست برخيزند و به پاس احترام به اين آهنگساز توانا ، پرتلاش و بس گرانقدر ايران يك دقيقه سكوت كنند . پس از آن نادر مشايخي ، رهبر اركستر سمفونيك تهران ، از ولفانگ آمادئوس موتسارت سخن گفت .از اين نابغه عالم موسيقي كه در شش سالگي آهنگسازي را آغاز كرد و تا زمان مرگش در سن سي و پنج سالگي و در حقيقت طي 29 سال بيش از 25000 آهنگ ساخت ، يعني به طور ميانگين سالي 17 اثر خلق كرد . مشايخي از موتسارت گفت كه آثارش در عين سادگي بسيار دشوارند و بين هيچيك نمي توان از نظر كيفيت تفاوتي قائل شد و بر آنها تقدم و تأخر گذاشت .... مشايخي اظهار اميدواري كرد كه اين شب سرآغازي باشد بر يك سلسله نشست ها و گفتارهاي جدي در خصوص موسيقي در همين محل نشر ثالت .
به دنبال سخنان او ، چند نامه به قلم موتسارت خطاب به نزديكانش قرائت شد . اين نامه ها را مهشيد ميرمعزي براي اولين بار از آلماني به فارسي برگردانده كه سيما سعيدي آنها را براي حاضران خواند.
يكي از نامه ها را در زير با هم مي خوانيم :
8 نوامبر 1777
پدر بسيار عزيزم!
نمي‌توانم شاعرانه بنويسم؛ من شاعر نيستم؛ نمي‌توانم روش سخن گفتن را طوري هنرمندانه كنم كه سايه روشن داشته باشد؛ من نقاش نيستم؛ حتي نمي‌توانم از طريق اشاره يا پانتوميم، منظور و افكار خود را بيان كنم؛ من رقصنده نيستم؛ ولي مي‌توانم با آواها حرف خود را بزنم؛ من يك موسيقي‌دان هستم. فردا هم تبريكاتي براي درو نامنز (dero Namens) و همچنين براي كانابيچ (Cannabich) با پيانو اجرا مي‌كنم. امروز كار ديگري نمي‌توانم، جز اينكه براي پدر بسيار عزيز خود، تمام آن چيزهايي را از صميم قلب آرزو كنم كه هر روز، ‌صبح و شب، برايتان آرزو مي‌كنم. سلامتي، عمر طولاني و شادي. همچنين اميدوارم كه آزردگي شما حالا كمتر از زماني شده باشد كه من هنوز در زالسبورگ بودم. چون بايد اعتراف كنم كه تنها عامل آزردگي شما،‌ من بودم. رفتار خوبي با من نشد.؛ حق من نبود. شما هم به‌طور طبيعي هم‌دردي مي‌كرديد - - اما زياده از حد. ببينيد، همين اصلي‌ترين و مهم‌ترين دليل عجله‌ي من براي رفتن از زالسبورگ بود. اميدوارم كه آرزويم برآورده شده باشد. حال بايد با يك تبريك موسيقايي خاتمه بدهم. برايتان آرزو مي‌كنم كه سال‌هاي زيادي عمر كنيد، تا ديگر كاري نو در موسيقي نمانده نباشد. خوب، حالا حسابي خوش باشيد؛ مخلصانه از شما درخواست مي‌كنم كه كمي دوستم داشته باشيد و اين تبريك بد را از من بپذيريد كه شعور چنداني ندارم. بايد كشوهاي جديدي ساخته شود تا بتوانم شعور خود را در آن، جا بدهم كه هنوز قرار است به‌دست آورم. دستان پدرم را 1000 مرتبه مي‌بوسم و تا زمان مرگ، برايتان مي‌مانم
پدر بسيار عزيز من
پسر فرمان‌بردار شما، وولفگانگ آماده موتسارت
در خاتمه شب موتسارت ، دو قطعه از آثار او به نامهاي :
1) سموفنيا كنچرتانته براي ويلون ، ويولا و پيانو
2) سونات براي پيانو
توسط سه تن از نوازندگان اركستر سمفونيك تهران ، نيما فرهمند ( پيانيست ) ، لعيا اعتمادي ( ويولا ) و پدرام فريوسفي ( ويلون ) اجرا شد كه اجرايي بسيار زيبا بود و مورد استقبال فراوان حاضران قرار گرفت و ترنم و گرماي موسيقي سرما و برف بيرون را از ياد همگان برد.
***
عکس‌های شب موتسارات ... اینجا

گزارش و عکس های شب مولانا ... اینجا
گزارش و عکس های شب فرانتسوبل ... اینجا
گزارش و عکس های شب بهرام بیضایی ... اینجا
گزارش و عکس‌های شب ویرجینیا وولف ... اینجا
دیدار با علی دهباشی و مجله بخارا ... اینجا
***
عکس های یوسف علیخانی ... اینجا

tadaneh AT gmail DOT com