یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۵
چهل و هشت روز در حال و هوای مورچه هایی که پدر علی قانع را خوردند
مورچه هايي كه پدرم را خوردند - مجموعه داستان - علي قانع
علي قانع را خيلي سال است كه مي شناسم يعني از سال هفتاد و چهار. زماني كه دانشجوي سال دوم بودم و مي رفتم به جلسات داستان چهارشنبه هاي هفته نامه ولايت قزوين كه حسن لطفي گرداننده اش بود. محسن فرجي هم گاهي مي آمد. مرحوم ساعد فارسي هم بود. مهدي خليلي مي آمد. فريبا غفاري هم بود البته هيچ وقت جعفر نصيري و منوچهر رضايي نصرت را نديدم اما مولود جرنگي و پروانه زاغ زيان و انسيه پوستي هم مي آمدند
آن وقت ها علي قانع از همه ما بزرگتر بود هم سني و هم داستاني. بيش از ده سال از خود من بزرگتر بود خب بالطبع داستان نويسي را هم زودتر شروع كرده بود
گذشت تا علي قانع وبلاگ نويس شد. وبلاگش هم خواننده هاي خودش را داشت. فقط هم داستان مي گذاشت. كتاب اولش منتشر شد و موفق هم عمل كرد
آن وقت كتاب دومش چاپ شد
از وقتي كه كتاب مورچه هايي كه پدرم را خوردند نوشته علي قانع را خوانده ام خيلي وقت مي گذرد چون خيلي وقت است كه من از قزوين برگشته ام و دوباره نرفته ام به پدر و مادرم سر بزنم ؛ چيزي نزديك به يك ماه و نيم
يك سالي بود خبر داشتم كتابش را قرار است نشر ققنوس چاپ كند؛ محمد حسيني گفته بود اما جالب اين كه علي قانع نه خبرش را جايي نوشت و نه جايي بلند بلند گفت كه حتي ما به عنوان همشهري هاش كيف كنيم
تازه تادانه را راه انداخته بودم كه به طور اتفاقي رفتم به سايت انتشارات ققنوس و ديدم كه كتابش درآمده، حتي اينطور لينك دادم؛ مورچه هايي كه پدر علي قانع را خوردند
روز بعد هم ديدم هفتان لينك داده بهش و هفته نشده شنيدم كتابلاگ باعث شهرت روز افزون اين كتاب شده
علي قانع گفت مي خواهد جواب بدهد، گفتم كار خوبي است اما مراقب باش. بعد البته وقتي زنگ زد خونه گفتم خيلي تند نوشتي علي جان
البته سيد خوابگرد هم اشاره كرد به گفتگوي بدون درد و خونريزي
يكي از دوستان نويسنده مي گفت تو حسين جاويد رو مي شناسي؟
گفتم بله
گفت تو رو خدا بگو روي كتاب من هم اينطوري بنويسه
مورچه هايي كه پدرم را خوردند - مجموعه داستان - علي قانعبا برخي از نظرات حسين جاويد موافق نيستم و به عنوان مثال به نظر من علي قانع با تمام ايراداتي كه كتابلاگ به او مي گيرد نويسنده اي است امروزي و اين را نه با اين كتاب كه با كتاب قبلي هم نشان داده بود و در اين كتاب كيست كه منكر شود داستان چهل و هشت ساعت در حال و هواي عاشقي داستاني امروزي و درباره انسان امروز نيست؟ مردي رفته آلمان و مي خواهد با دوست اينترنتي خودش ديدار كند
حوصله نوشتن نداشتم اين مدت
بي حوصله بودم اين روزها
صبح ها تمام وقت شده ام ماشين ترجمه و مدام خبر ترجمه مي كنم به نقل از اين پايگاه اينترنتي عربي و آن پايگاه اينترنتي و از يك طرف هم چشمم به تلويزيون الجزيره است كه خبر عاجلش درباره چيست
بعدازظهرها هم چسبيده ام به پياده كردن نوار قصه هاي مردم رودبار و الموت كه با افشين نادري، زمستان و بهار امسال جمع كرده ايم و اميدوارم با مقدمه و فرهنگ آخر و تصاوير و فرهنگ اعلام و ... جلد دوم قصه هاي مردم رودبار و الموت تحويل داده شود
اين مرحله خيلي طولاني شده، تا اينجا بگمانم جلد دوم در دو مجلد چهارصد صفحه اي منتشر بشود
اين است كه نه تنها درباره اين كتاب كه درباره كتاب زني با چكمه سبز ساق بلند نوشته مرتضي كربلايي لو هم چیزی ننوشته ام. من اولين داستان اين مجموعه را دوست داشتم. كربلايي لو روان مي نويسد و اين غنيمتي است در اين دوران اما نتوانستم با لحن فلسفي پايان داستان هايش ارتباط بگيرم
جانم براتون بگه كه مجموعه داستان علي قانع منتشر شد، نقد شد، جنجال ايجاد كرد و ووو اما من هنوز نتونستم درباره اش چيزي بنويسم اينه كه تا امروز محسن حكيم معاني زنگ زد و گفت از امشب علي قانع در راديو فرهنگ حرف مي زند وقت را غنيمت شمردم و آمدم اين مطلب را نوشتم كه آي ايها الناس! بشتابيد تا از دست تان نرفته از امشب به مدت سه شب ساعت نه و نيم راديو فرهنگ را باز كنيد كه محسن حكيم معاني با علي قانع، داستان نويس و وبلاگ نويس قزويني رودباري الاصل گفتگو كرده است
ريتم برنامه گفتگو با ادبيات به سردبيري محسن حكيم معاني، داستان نويس اين طور است كه پس از معرفي كامل نويسنده، به بررسي و نقد كتاب ها با حضور وي پرداخته مي شود. پس با اين حساب علي قانع جدا از حرف زدن درباره خودش، به طور قطع درباره كتاب اولش و اين كتاب و اين كه چه كتاب هاي ديگري آماده انتشار دارد حرف زده است
قرار ما ساعت نه و نيم امشب يعني يكشنبه به مدت سه شب با برنامه گفتگو با ادبيات راديو فرهنگ
شب اول و دوم علي قانع درباره خودش و كتاب هاش حرف زده و شب سوم هم درباره وبلاگ نويسي و ادبيات اينترنتي
tadaneh AT gmail DOT com