یکشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۶
از گفته‌هاي كارلوس فوئنتس
 Juan Rulfoسروانتس" با نوشتن "دن كيشوت" رمان مدرن را خلق كرد؛ او در رمان خود به آدم‌هاي بسيار و افكار بسيار امكان ابراز عقيده مي‌دهد. دن كيشوت مثل يك سفرنامه است؛ خواننده با خواندن اين رمان در اسپانياي دوران "فيليپ سوم" دست به سفر مي‌زند؛ اوضاع اسپانيا در اين دوره قاراشميش و شير تو شير است و امپراتوري آن هم در آستانه سقوط. دون كيشوت يك رمان خارق العاده است كه عنصر تخيل در آن حضور بسيار قوي دارد ولي خوانندگان معمولاً فراموش مي‌كنند كه اين رمان درباره جامعه‌اي است كه در فقر و نكبت غرق شده است. اين رمان الگوي خوبي است براي نشان دادن اينكه تخيل ادبي چگونه مي‌تواند در سطوح و لايه‌هاي بسيار عمل كند و اينكه رمان محكوم نشود به اينكه فقط به فلان موضوع خاص پرداخته و يا فقط به يك لايه اجتماعي و سياسي و يا ادبي خاص پرداخته و در جا زده.

تا حالا خيلي كم پيش آمده كه يك رمان توانسته باشد مستقيماً بر حوادث سياسي تأثير گذاشته باشد. مثلاً نويسندگاني مثل چارلز ديكنز و جورج اورول چنين تأثيري داشتند. يك رمان معمولاً خيلي ساكت و بي سر و صدا و در مدت زمان خيلي طولاني به عمق جامعه نفوذ مي‌كند. مثلاً "اونوره دو بالزاك" تأثير فوري و بلافاصله بر سياست نداشت ولي در دراز مدت باعث شد ما بتوانيم بوژوازي قرن نوزدهم را تصور كنيم. "ماركس" خيلي خوب و واضح تمام اينها را مي‌ديد ولي در ابتدا مي‌بايست افكار خود را مي‌نوشت و تخيل خود را به كار مي‌گرفت و يك اثر هنري ماندگار خلق مي‌كرد. البته اين حرف‌هايي كه من مي‌زنم به معناي انكار تأثير بلافاصله رمان "خوشه‌هاي خشم" جان اشتاين بك و بيان مشكلات كارگران مهاجر "اوكلاهما" نيست ولي اين يك استثنا است. حالت عادي‌اش اين است كه تأثير رمان بر جامعه مدت زمان درازي طول بكشد و اين خود به دو عامل ادبي اصلي بستگي دارد؛ يعني دو عامل "زبانگ و "تخيل". لايه اي كه رمان با تخيل و زبان سر و كار دارد اولين الزام است. تأثير رمان بر اوضاع اجتماعي – البته اگر اصلاً تأثيري در مرتبه بعدي قرار دارند. كدام نويسنده به اين تأثير گذاري دست يافته است؟ اميل زولا؟ بله. جورج اورول؟ بله. مارسل پروست؟ جاي شك دارد.

نويسنده چاره‌اي نداشت جز اين كه حرف‌هايي را كه امكان بيان پيدا نمي كردند خود بيان كند چون اگر او آن حرف‌ها را نمي‌زد هيچ كس ديگر مطرح شان نمي كرد. پابلو نرودا يك بار گفته بود، ايا مي‌دانيد همه ما ها داريم پيكر كشورمان را بر پشت خود حمل مي‌كنيم؟ ما داريم وزن سنگيني را تحمل مي‌كنيم. او در آن زمان درست مي‌گفت ولي جامعه تغيير كرده است. حالا ديگر ازادي مطبوعات داريم، احزاب سياسي داريم، اتحاديه‌ها و سازمان‌هاي اجتماعي داريم؛ حالا ديگر نويسنده تنها تريبون موجود نيست كه يكه و تنها از طرف ديگران صحبت كند. خدا را شكر حالا تعداد هر چه بيشتري از مردم مكزيك در تعيين سرنوشت كشور خود شركت مي‌كنند. حالا اگر به عنوان نويسنده تريبون ديگران نباشي كسي شماي نويسنده را محكوم نمي‌كند چون اگر نويسنده در دو سطح زبان و تخيل مشغول فعاليت باشد در واقع دارد يك مأموريت سياسي را به سرانجام مي‌رساند.

از مصاحبه کارلوس فوئنتس ... اینجا
***
از گفته‌هاي ايزابل آلنده ... اينجا
از گفته‌هاي خوان رولفو ... اينجا
از گفته‌های خورخه لوئیس بورخس ... اينجا
از گفته‌های گابریل گارسیا مارکز ... اينجا
از گفته های ادوارد مورگان فورستر ... اينجا
از گفته های ماریو بارگاس یوسا ... اينجا
از گفته های ویلیام فاکنر ... اینجا
tadaneh AT gmail DOT com