نویسنده معاصر بود. طي اين ديدار جمعي از نويسندگان، و علاقهمندان به ادبيات به طرح سوالات خود پرداختند . جلسه را علي دهباشي با يادآوري فرازهايي از زندگي گلي ترقي چنين آغاز كرد: گلي ترقي فرزند سوم پدري است كه روزگاري دراين مملكت از موفق ترين روزنامهنگاران دوران خود بهشمار ميرفت. لطف الله ترقي از نويسندگاني بود كه با انتشار مجله " ترقي" توانسته بود گروه مخاطبين وسيعي را در جامعه آن روزگار ايران پيدا كند.
داستان پدر و فضاي خانوادگي بهصورت بسيارجذاب و خواندني دركتاب " خاطرات پراكنده" گلي ترقي آمده است. گلي ترقي تحصيلات اوليه را در تهران و بعد براي تحصيل به آمريكا رفت و در آنجا در رشته فلسفه كار مطالعاتي را ادامه داد. در بازگشت به ايران چند سالي در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به تحصيل در رشته شناخت اساطير و نهادهاي آغازين پرداخت و ازدواجش با هژير داريوش كارگردان سينما نيز در همان دوران اتفاق افتاد. در دانشگاه تهران خيلي زود در حلقه آشناياني چون دكتر نصر، دكتر فرديد و ديگر روشنفكران آن دوران قرار ميگيرد.
خانم ترقي پاسخ داد: " اغلب گفتهاند كه زبان فارسي زبان شعراست و نه زبان مفاهيم مدرن. من فكر ميكنم كه با اين زبان ميشود همه كار كرد. نبايد از آن ترسيد و عقب نشست و نبايد آن را در چنگ گرفت و پُررو شد. بايد در نهايت تواضع با اين زبان كنار آمد و مهارش كرد. من ديدهام كه بعضي نويسندگان ايراني ازآنجا كه فارسي را خوب ميدانند و با زير و بم قواعد آن آشنايي دارند دچار نوعي خودشيفتگي بياني ميشوند و آن چنان منبتكاري و گلدوزي ميكنند كه اصل موضوع از ياد ميرود؛ البته اگراصل موضوعي دركار باشد. من وقت نوشتن همهاش نگران خوانندهام هستم هي ميترسم خوابش بگيرد، خميازه بكشد، خسته بشود، غُر بزند و بدترازآن فحشي هم نصيبم كند و كتابم را به ديوار بكوبد، كاري كه خودم با برخي كتابها كردهام."
من از هر يك از آدمهايي كه در اطرافم بودند جهاني درست كردم براي قصههاي بعدي و درونمايهاي شد براي كارهايم. مسئله دوگانگي و بازگشت به وطن يك مسئله تاريخي و نسلي است لذا من نيز برگشتم و قهرمان داستانم " آزاده خانم" را جلوتر از خودم ايران فرستادم و سرنوشت خودم را به دست او دادم و اين بار نويسنده به دنبال قهرمان داستانش پيش ميرود و اين شد ماجراي قصه " بازگشت" كه سه فصل آن در پاريس ميگذشت و يك بخش آن مربوط به ايران ودرباره زني است كه بچههايش بزرگ شده اند و به ايران برگشته است. ميدانيد درحوادث زندگي هميشه يك عنصري هست كه ميتوان آن را "hasard " يا اتفاق ناميد و يك جوربازي تاس است كه همه اتفاقات را نقش برآب ميكند. فعلاً " آقاي الف" را درآب نمك خواباندهام براي روز مبادا! هرچند كه قصه كوتاه خيلي دوست دارم و " قصههاي كوتاه چخوف" هميشه بغل دستم است و به نظرم قصههاي كوتاهش دنيايي است از حرف، زيبايي، گفتگو و طنز و قصههاي بلندش كه به صورت رمان ميشود همه ضعيف اند. قصه كوتاه خيلي پرمعنا است.
سوال بعدي ازگلي ترقي اين بود كه: شما با آثار سوررئاليستي رابطه اي نداريد اما درادبيات آمريكا پس ازدوره همينگوي، فالكنر و فريتس جرالد اين جريان پا برجا مانده وآيا در فرانسه نيز به اين صورت و يا درحد افراطي بوده است و چرا در كارهاي شما رد پايي از آن نيست؟
در ادامه اين نشست سوال تازهاي ازخانم ترقي مطرح شد: كارهاي آنا گاوالدا چطور؟
سوال بعدي از گلي ترقي اين بود: از آنجايي نويسندگاني چون ناباكوف برايتان حائز اهميت است، آيا درحوزه ادبيات كلاسيك فارسي هم شما الگوي خاصي داريد؟
عکس: ستاره سلیمانی
گزارش: سحر کریمیمهر
برچسبها: bukhara
جایزه جلالآلاحمد
جایزه هوشنگ گلشیری
نسل چهارم
نسل سوم
نسل دوم
نسل اول
معرفی کتاب
فرهنگ مردم
شبهای بخارا


هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نویسنده این وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نمیگذارد