یکشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۵
وداع با سيدمحمدتقي ميرابوالقاسمي؛ مردي از سرزمين گيل و ديلم
همين پريروز زنگ زده بود. ايرنا گفت که جمشيد شمسي‌پور زنگ زده و گفته که هرچي زنگ مي‌زنم به عليخاني، گوشي را برنمي‌دارد. زنگ زدم رشت:
- سلام آقاي ميرابوالقاسمي.
- بنده سلام عليکم آقاي عليخاني. کجاييد تشريف نداريد.
- ببخشيد آقاي ميرابوالقاسمي. بنايي داريم و خانه نيستيم.
خجالت مي‌کشيدم بگويم شب عزيز و نگار برگزار شده و حتي دعوتش نکرده ام؛ يکي از راويان کتاب "عزيز و نگار -بازخواني يک عشقنامه" او بوده است. با اين حال تا بگويم به زودي فيلم "عزيز و نگار"‌را برايتان مي‌فرستد،‌ مي گويد:‌ آقا مطلبي درباره کله‌بزي‌ها برايت فرستادم حسب الامرتان براي ويژه‌نامه الموت در مجله بخارا.
باز خجالت مي‌کشم بگويم يکي دو روزي است بسته را دريافت کرده‌ام اما زنگ نزده‌ام.
آرزوي خوشبختي و موفقيت مي‌کند برايم؛ چنان که در اين هفت سال گذشته آرزو کرده است. خداحافظي مي‌کند و من يادم مي‌رود بپرسم که چرا صدايش مي‌لرزد.

و حالا خجالت مي‌کشم که اينقدر خجالت مي‌کشم. خجالت مي‌کشم که چطور بروم با جنازه‌اش روبه رو بشوم حال آن که قرار بود با هم برويم گازرخان. برويم دورچاک. برويم پيش کله‌بزي‌ها. برويم ...
و حالا مانده‌ام که چه کنم؟ مثل هفت سال گذشته که بارها قول دادم که بروم رشت و هرگز نرفتم و هرگز او را نديدم اما هميشه زنگ مي‌زدم و مهربان پاسخ مي‌گفت.

یکی می‌گوید ناراحتی ندارد که، این همه آدم می‌میرند، قرار است تو برای همه ناراحتی کنی؟ می‌گویم: نه، اما میرابوالقاسمی...

خجالت می کشم. وقتی زنده بود نرفتم ببینمش. حالا چطور به طرف رشت بروم.

محسن پورمحسن زنگ زد:‌ سلام آقا! يه خبر دارم.
و حتي منتظر نماند چيزي بگويم. گفت:‌ سيدمحمدتقي ميرابوالقاسمي تموم کرد.

و من هيچ نمي‌دانم از مراسم و با خواندن اين خبرها ( فارس و مهر) مي‌فهمم کي و کجا تشييع مي‌شود.

قبلا درباره اش نوشته بودم: سال 80 بود كه با يك اتفاق با قصه عاميانه عزيز و نگار آشنايي نزديك پيدا كردم و دنبالش كردم، از اين خانه به آن خانه و از اين بازار به آن بازار و از اين شهر به آن شهر و از اين منطقه به آن منطقه رفتم. يكي از كشف‌هاي بزرگ اين دوره، آدمي بود به نام سيد محمدتقي ميرابوالقاسمي. نامش را اول بار در گيلان‌نامه جكتاجي ديده‌بودم. مقاله‌اي نوشته بود درباره عزيز و نگار. زنگ زدم به جكتاجي . من را مي‌شناخت به واسطه لطف‌هاي هميشگي جمشيد شمسي پور، شاعر تالش و گيلك. شماره ميرابوالقاسمي را نه تنها داد كه نسخه منظوم كمالي دزفولي _ مرحوم كمالي دزفولي كه متاسفانه چون روي جلد اين كتاب منتشر شده سال 48 فقط نوشته شده كمالي دزفولي و هيچ نشاني از نام كوچك نويسنده و ناشر وجود نداشت، بي خبر ماندم تا پس از درگذشت عالم بزرگ سيدعلي كمالي دزفولي، تنها توانستم به خانواده‌اش تسليت بگويم – را برايم فرستاد.
سيدمحمد تقي ميرابوالقاسمي آدمي است متفاوت. ننوشتم آدمي بود متفاوت كه هنوز هم همان است كه پنج سال و اندي پيش ديدم – ديدن شنيداري وگرنه هنوز پس از اين همه سال، نرفته ام از نزديك او را ببينم و چقدر مشتاق اينم كه برسم به رشت و شماره تلفنش را بگيرم و بگويم: سلام آقاي ميرابوالقاسمي.
و او بگويد: سلامون عليكوم آقاي عليخاني، دوست دانشمند ما.
برعكس خيلي از جماعت كه زمان گردآوري نسخه‌هاي مختلف عزيز و نگار سر ناسازگاري و نامهرباني‌ها را گذاشتند و اگر نسخه‌اي داشتند، اگرچه شبيه به آن‌چه داشتم و گردآورده بودم و به بهانه اين كه ما هم داريم چاپش مي‌كنيم، هرگز كمكم نكردند، اما ميرابوالقاسمي نه تنها عزيز و نگاري را كه سال 56 به شكل پلي كپي در نسخه‌هاي محدودي منتشر كرده‌بود، برايم فرستاد كه حتي كتابي به نام ملاعمو، را هم برايم پست كرد كه داستاني است امروزي درباره حاشيه زندگي عزيزخوان‌هاو نگار خوان‌ها.
اين رابطه با فراز و نشيب ادامه داشته و هر از گاهي كه دلم براي كار كردن و تحقيق تنگ مي‌شود، سراغش را گرفته و مي‌گيرم و باز برعكس خيلي از جماعت، با آغوش باز پذيرايم بوده‌است.
ميرابوالقاسمي اصالتا طالقاني است اما وقتي صدايش را با لهجه غليظ گيلكي مي‌شنويد باورتان نمي‌‌شود او طالقاني است. قبول دارم كه تاتي طالقاني و تاتي الموتي قرابتي با گويش گيلكي بيش‌تر و مازني كمتر دارند، اما باور نكردني بود برايم طالقاني بودنش. چند كتابي هم درباره طالقان نوشته‌است. درباره الموت به طور مشخص كتابي ننوشته بود و اگرچه به طور مثال بخش اعظم كتاب سرزمين گيل و ديلم درباره رودبار و الموت است، اما آن اندازه كه در بازمانده ميراث اسماعيليه به الموت به ويژه مراغيان ( كله بزي‌هاي ) رودبار و الموت مي پردازد، در كتاب‌هاي پيشينش انجام نداده بود... ادامه
***
لينک‌هاي مرتبط
بازمانده اسماعيليه در ايران ... اينجا
نهضت روستاييان در ايران ... اينجا
يادمان‌هاي باستاني و تاريخي استان گيلان ... اينجا
نهضت جنگل و اوضاع فرهنگي اجتماعي گيلان و قزوين ... اينجا
عزيز و نگار ... اينجا
tadaneh AT gmail DOT com