تالار بتهوون، تالار ناصري، پله ها، راهروها، سرسراها و همه گوشه و كنار خانه هنرمندان ايران شبي ديگر از شب هاي بخارا را آغاز مي كند، اما شبي بسيار متفاوت با شب هاي ديگر بخارا . انساني متفاوت، شبي متفاوت را مي طلبد .
مجله بخارا سه شنبه پنجم دي ماه 1385 شصت و هشتمين سال تولد بهرام بيضايي را جشن گرفت . در اين مراسم فراموش نشدني بهرام بيضايي، همسرش مژده شمسايي و پسرش نياسا بيضايي به همراه مجله بخارا پذيراي مهماناني شدند كه براي حضور در شب تولد اين هنرمند بي همتاي ايران زمين مشتاقانه آمده بودند. دانشجويان هنر و سينما، هنرمندان گذشته و اكنون، كساني كه در نمايش ها و فيلم هاي بيضايي با او همكاري داشتند از واروژ كريم مسيحي تا عنايت بخشي، كساني كه در نيم قرن تلاش بيضايي حضور داشته اند از فاطمه معتمد آريا تا حميد امجد و ...
اين مراسم با سخنراني بهروز غريب پور، مدير خانه هنرمندان، آغاز شد . او در سخنانش به 1346 بازگشت، به زماني كه " پهلوان اكبر مي ميرد " را خوانده بود و بعد " نمايش در ايران " را . و آنگاه افزود " مي دانيد بعضي كسان را نمي شود انكار كرد . بيضايي به تخت جمشيد مي ماند . مي توانيد ناديده اش بگيريد، يا حتي يكي از ستون هايش را به سرقت ببريد اما نمي توانيد انكارشان كنيد . .." و ادامه داد " بيضايي چراغ راه من بود . افتخار مي كنم كه ميزبان ايشانم . او هميشه با مشكلات ساخته و هنوز مي سازد . از او بسيار چيزها آموختيم . آموختيم كه گلايه داشته باشيم، فرياد در دل داشته باشيم اما دل عاشقان را هرگز فراموش نكنيم . ... او يگانه است . او در اعتماد به نفسي كه به جامعه ايران داد يگانه است . من قلباٌ مديون ايشان هستم .... "
سپس علي دهباشي مدير مجله بخارا به عنوان دومين سخنران چنين آغاز كرد :
" به نام خدا و با سلام خدمت ميهمانان گرامي، سخنرانان محترم، آقايان آيدين آغداشلو، بابك احمدي و مهدي هاشمي و سلام مجدد به آقاي بهرام بيضايي، خانم مژده شمسايي و فرزند برومندشان، نياساي عزيز.
امشب براي مجله بخارا و دوستداران فرهنگ، ادبيات و هنر ايران شبي خجسته و به ياد ماندني است . از آقاي بهرام بيضايي و همسرشان سپاسگزاريم كه پذيرفتند اين شب را كنار دوستدارانشان بگذرانند. امكان حضور اين جمع در منزل ايشان نبود . پس دعوت ما را پذيرفتند . در هر حال خلوت و جمع فاميلي استادمان را امشب به هم زديم . اي كاش همه به هم زدنها در همين حدود بود.
آقاي بيضايي، ما امشب قصد بررسي آثار يا تحليل و از اين قبيل را در مورد شما نداريم . زيرا آن كار ديگري است و با يك شب و دو شب به جايي نمي رسد. شايد يك دهه و حتي يك ماه لازم باشد تا بتوان به وسعت و پهناي كارهاي شما رسيد. گستردگي كارهاي شما فرصت مرور را هم حتي از ما مي گيرد چه رسد به بحث و نقد .
همه مي دانند كه از مجالس تجليل و از اين قبيل گريران هستيد و يادم است كه در يكي از جلسات گفتيد " بزرگترين لطفي كه به من مي كنيد اين است كه به يادم نياوريد بهرام بيضايي هستم .
پس آنچه را كه امشب از زبان دوستان، همكاران و دانشجويان خود خواهيد شنيد جاي جاي نشانه هاي حق شناسي است كه جامعه فرهنگي و هنري ايران از زبان اين عزيزان نسبت به شما بازگو مي كنند.
آقاي بيضايي، پنجاه و يك سال از نگارش نسخه اول آرش به قلم شما مي گذرد . اين قلم در طول در نيم قرن عليرغم انواع بدخواهي ها همچنان نوشته است و شهادت داده است و از معدود هنرمنداني هستيد كه با جنبش فكري عصر خود آميخته ايد . آنجا كه مي گوييد : فرهنگ ما نيازمند باز انديشي است در همه باورهايش، تاريخش، سوابقش و آنچه كه مانع رشد و باعث ايستايي و توقفش شده است . همه ما ناچاريم درباره همه چيز از نو بينديشيم و همه را از نو با تعقل و ادراك امروزي ارزيابي كنيم و تعريف هاي گذشته را بسنجيم و از صافي خرد و آزمون بگذرانيم و در قالب يك دانش، بينش و خرد امروزي ساماندهي كنيم . "
اين تفكر نشان از عمق شناخت شما از زبان، فرهنگ و تمدن اين مملكت دارد .
تداوم و حضور زنده و پويا در اين سرزمين براي هنرمندان و روشنفكران كمتر اتفاق افتد و عمر فروغ و درخشندگي بيشتر كوتاه است اما شما توانسته ايد در طول اين نيم قرن همواره پا برجا و همزمان با مقتضيات تاريخي زمانه خود حركت كنيد و سخنم را با كلام فروتنانه خودتان به پايان مي برم كه گفته ايد :
" من فقط فيلم نمي سازم . من هر كاري انجام مي دهم تا بتوانم خودم را بيان كنم . اگر نتوانم فيلم بسازم، تئاتر كار مي كنم . اگر امكان كار تئاتر نباشد مي نويسم . اگر نتوانم اين كار را بكنم كتاب مي خوانم يا درس مي دهم يا با خودم موسيقي زمزمه مي كنم . به هر حال در هر زماني كاري انجام مي دهم . منظور از تمام اين ها شكل دادن به انديشه هايم است و اگر بخت ياري كند انتقال انديشه ام به شما و همين طور گرفتن انديشه از شما. "
پس از آن از زبان مژده شمسايي چنين مي شنويم " امروز پنجم دي ماه است و من نمي توانم بدون ياد و خاطره هموطنانم كه در چنين روزي در زلزله مصيبت بار بم جان باختند ياد نكنم . ... امروز پنجم دي ماه سالروز تولد بهرام بيضايي است، او كه عمري را در راه فرهنگ و هنر اين كشور وقف كرده، موهايش را در اين راه سفيد كرده . جاي دارد كه تولد او را به نيلوفر و نگار و نياسا و خودم و ايشان تبريك بگويم ... اگر بخواهم درباره كارهاي ايشان حرف بزنم چون نسبت به همه آن كارها عاطفه اي دارم شايد نتواند بدون جانبداري باشد .... و دور از انصاف است كه در چنين شبي هم به غير از تمجيد به چيز ديگري بپردازم . ... پس فقط تبريك مي گويم ... " و پس از آن خانم شمسايي نمايش تك پرده اي را از بهرام بيضايي كه تا به حال در جايي منتشر نشده، بخشي از نمايش " سهراب كشي " را براي تماشاگران مشتاق و سراپا گوش قرائت كرد.
سخنران بعدي آيدين آغداشلو بود كه بخشي از سخنان او چنين است " ... به اينجا آمده ايم تا بدانيم كه در جوار و همراه چه كسي زندگي كرده ايم . قوت قلب به او بدهيم و نيروي خود را به نيروي تمام ناشدني او متصل كنيم ... آمده ايم كه بداند كه تنها نيست و ما نيز بدانيم كه تنها نيستيم . ... بيضايي نگاهي تاريخي دارد، ميزان دانش او در باب اساطير گذشته ما و اساطير شرق بي حد و حصر است .. تسلط او به نثر فارسي بي حد و حصر است .. زبان او به واقع فاخرترين نثر فارسي است ... اما اين نگاه تاريخي و اساطيري زمان حال ما را شامل مي شود براي همين مي ماند .... نگاه او به گذشته است كه چرا چنين شد ... نگاه تاريخي اين است كه ما بدانيم كه هستيم و از كجا آمده ايم و شايد اساطير اين پاسخ را به ما بدهد ... "
دوستداران بسياري از ايران و خارج از ايران به مناسبت اين شب پيام فرستاده بودند كه يكي از آنها پيام دكتر جليل دوستخواه از استراليا بود .
" پيام شادباشي از فراسوي ِ درياها
پنجم دي ماه، سالگرد ِ فرخنده ي زادْروز ِ هنرمند ِ شايسته ي ميهنمان استاد بهرام بيضايي است.
دوست من علي دهباشي، سردبير ِ كوشا و پوياي ماهنامه ي بُخارا دست به كاري سزاوار زده و در پي ِ برگزاري ي ِ شبهاي ويژه ي بزرگداشت ِ شماري از بزرگان انديشه و فرهنگ ِ ايران و جهان، شامگاه پنجم دي ماه را براي شاباش ِ زادْ روز ِ بهرام بيضايي و ارجْ گزاري بدو براي چندين دهه خدمت ارزنده و سازنده ي او به فرهنگ و هنر معاصرمان، نامزدكرده است.
من كه شوربختانه كاميابي ي حضور در اين همايش ِ پُرشور را ندارم، ناگزير از همين راه دور، دست ِ بهرام گرامي را مي فشارم و رويش را با مهر مي بوسم و براي او تندرستي و شادكامي و توفيق هرچه بيشتر در ورزيدن ِ خويشكاري ي بزرگ ِ هنري ي اش را آرزو مي كنم.
با آفريني به دهباشي كه اين برنامه را تدارك ديده است، از او خواهش مي كنم كه صندلي ي مرا در جمع ِ ياران خالي بگذارد.
بگذار سخن ِ زيباي ِ دوستم رضا مقصدي، شاعر ِ تواناي ِ شهربند ِ غُربت ِ غرب را زبان ِ حال ِ خود گردانم:
"اين جايم و ريشه هاي جانم آن جاست
شادابي ي ِ باغ ِ ارغوانم آن جاست
ديري ست در اين قفس نفس مي شكنم
گر خاك شود تنم، روانم آن جاست!"
جليل دوستخواه
يكم دي ماه ١٣٨٥
تانزويل – كوينزلند - استراليا
سخنران بعدي بابك احمدي بود : ... آمده ايم تا يكي از بزرگترين هنرمندان مدرن ايران را ارج نهيم . همانطور كه آيدين گفت آمده ايم تا بداند كه او تنها نيست ... او براي ما خيلي زجر كشيده و ما حالا به او مي گوييم كه او چقدر بزرگوار بوده .... دو نسل از روشنفكران ايران عميقاٌ خود را مديون او احساس مي كنند .. " و سپس يادي كرد از فرخ غفاري، سينماگر پيشكسوت ايراني كه طي هفته گذشته در خارج از ايران جان سپرد و نيز از شاهرخ مسكوب كه سال پيش اين جهان را وداع گفت و چند سطري از كتاب به ياد ماندني او " رستم و اسفنديار " را براي حضار خواند . بعد افزود " بهرام كه در لغت به معناي پيروز است در معنا هم پيروز مي شود ...و دست كم هفت و هشت پيكرده در او هست . او سازنده تئاتر ماست / هنرمند دوم ؛ او سينماگر ست . بيضايي سوم : نوآوري زباني . او معنا سازي مي كند . او ناقد بزرگي است و به خاطر صراحت لهجه آسيب بزرگي ديد ... او به ما نماياند كه مشكل نحوه ديدن آدمهاست . از ما خواست جور ديگري زندگي كنيم ؛ جور ديگري ببينيم . تئاتر آينده ما به او خيلي مديون است ... بگذاريد صادقانه بگويم او بزرگترين هنرمند زنده ماست . ... "
و سپس اصغر همت متن محمود دولت آبادي را كه خود در اين جمع حضور داشت قرائت كرد : "بيضايي، عيار تنها" همين دو سه چندي پيش درباره اكبر رادي – يكي ديگر از نمايشنامه نويسان مهم كشور – گفتم تئاتر نوين ايران كه طي قريب نيم قرن بار آمده بود، با انقلاب فرو ريخت اما اكبر رادي فرو نريخت و تاب آورد . همين عبارت را درباره ي بهرام بيضايي – ركن ديگر درام نويسي ايران – هم مي توان با اطمينان گفت و افزود كه بهرام بيضايي در هر مجال اندك، حتي به كفايت يك نفس، به صحنه درآمد و آنچه مقدور بود و توانست انجام داد و هر گاه صحنه ي تئاتر از او دريغ شد، در عرصه سينما به تلاش خود ادامه داد و چون اين يكي هم نشد كتاب نوشت درباره ريشه هاي شخصيت هاي افسانه اي در فرهنگ و ادبيات ايران .... " و سپس در اين پيام به گذشته و تاريخچه تئاتر ايران اشاره شد و دولت آبادي يادي كرد ازشاهين سركيسيان، و اسكويي ها ( بانو مهين و آقاي مصطفي اسكويي ) در تئاتر آناهيتا. و سپس به نقش زبان در آثار بيضايي اشاره كرد و گفت " ... در باور من يك سعدي ديگر در زبان فارسي متولد شده بود، اما نه لزوما ٌ به آن پيچ ها كه در نثر سعدي هست، بل كسي كه زبان نياكان را امروزي كرده است، آن هم براي صحنه، براي نمايش ." و سپس در خاتمه چنين گفت : اكنون او كجاست ؟ بهرام بيضايي كجاست ؟ آيا او را مي شناسم ؟ ! هزار سالي است كه او را نديده ام ... آيا او اينجا در ميان جمع هست ؟ ! سلام مرا به او برسانيد . "
و در خاتمه مهدي هاشمي، هنرمند برجسته سينماي ايران از خاطرات خود به هنگام نقش آفريني در ئتاترهاي بيضايي حكايت كرد، اينكه " ... بيضايي از بيرون حماسي به نظر مي رسد و حماسي هم هست و كمي تا شايد اندكي بيشتر خشمگين اما در پشت صحنه گاه چاپلين است و آنان كه با او كار كرده اند مي دانند كه چقدر پر از لطايف است .." و آن گاه به بيان خاطراتي در حين كار با بيضايي پرداخت.
در خاتمه بهرام بيضايي به خواست تماشاگران چند كلمه اي با همه سخن گفت : " خيلي سخت است شايسته اين همه لطف بودن . از همه به ويژه از كساني كه در تالار ناصري، راهروها، سرسراها و به خصوص از كساني كه اينطور بيش از دو ساعت است كه ايستاده اند تشكر مي كمم . از آيدين عزيز، از بهروز غريب پور، بابك احمدي، مهدي هاشمي، محمود دولت آبادي و نيز علي دهباشي و از مژده... من مي خواستم بفهمم تئاتر چيست، سنيما چيست، فقط مي خواستم آن چيزي را كه هست بشناسم . مطمئن نيستم كه فهميده ام، مطمئن نيستم كه شد ..." .و پس از آن فرزند ايشان نياسا در كنار پدر قرار گرفت و بدين ترتيب شبي ديگر از شبهاي بخارا با گراميداشت بيضايي، هنرمند ارزشمند اين مرز و بوم به پايان خود رسيد.
و نيز طي اين مراسم فيلمي درباره آثار سينمايي بيضايي به نمايش درآمد كه حاصل تلاش واروژ كريم مسيحي ، شهروز توكل و سامان خادم بود و علي دهباشي صميمانه از آنان تشكر كرد.
جایزه جلالآلاحمد
جایزه هوشنگ گلشیری
نسل چهارم
نسل سوم
نسل دوم
نسل اول
معرفی کتاب
فرهنگ مردم
شبهای بخارا
هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نویسنده این وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نمیگذارد