دوشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۶
«شب پير بورديو» برگزار شد
«شب پير بورديو» غروب يكشنبه پنج اسفند ماه به همت گروه انسان شناسي هنر فرهنگستان هنر با همكاري انجمن جامعه شناسي ايران ، مجله بخارا و انجمن دوستي ايران و فرانسه در مركز هنر پژوهي نقش جهان برگزار شد.
در اين مراسم دكتر حسن بلخاري عضو هيئت علمي دانشگاه تهران ضمن سخناني كوتاه از اهميت جامعه شناسي بورديو و روش شناسي وي ياد كرد و اظهار اميدواري كرد بتوان در آينده نيز چنين نشست هايي را ادامه داد.
پس از آن دكتر سهراب فتوحي رئيس انجمن دوستي ايران و فرانسه با خوش آمد گويي به حاضرين ، خلاصه اي از زندگي بورديو را بازگفت .
دكتر ناصر فكوهي، از اعضاي انجمن جامعه شناسي ايران و عضو هيئت علمي دانشگاه تهران و اداره كننده اين نشست، گوشه هايي از زندگي و انديشه بورديو را حكايت كرد.

علي دهباشي ، مدير مجله بخارا ، در مطلبي با عنوان « بورديو يك دور تمام » چنين گفت :
« پي ير بورديو كه يکی از مهمترين جامعه شناسان و انسان شناسان معاصر است در اول آگوست 1930 در شهري كوچك در فرانسه به دنيا آمد ، در 1962 ازدواج كرد و حاصل اين ازدواج سه پسر بود .
مي توان گفت كه پير بورديو تنها متفکر فرانسوی است که بعد از دورکيم , موس , و لوی اشتراوس توانسته است در حوزه زبان انگليسی به منبعي اساسی و مرجعي اصلی بدل شود .
شيوه هايي كه بورديوي جامعه شناس در آثارش به كار برد حوزه ي گسترده ا ي از علوم را دربر مي گرفت : از فلسفه و نظريه ادبي گرفته تا جامعه شناسي و انسان شناسي . شهرت او بيشتر به واسطة كتابش با عنوان « تمايز » است كه در آن كوشيده تا احكام زيباشناختي را با موقعيت هاي موجود در فضاي اجتماعي مرتبط سازد. قابل تأمل ترين جنبه نظرية بورديو توسعة روش شناسي است .
بورديه فلسفه را در پاريس آموخت و پس از اخذ دكتراي خود يك سال تدريس كرد . طي جنگ استقلال الجزاير در 1962-1958 و در حالي كه در ارتش فرانسه خدمت مي كرد ، به پژوهش در زمينه ي قوم نگاري دست زد كه همين زير بناي شهرت جامعه شناختي او قرار گرفت . او پس از بازگشت به فرانسه و با شركت در سمينارهاي لوي اشترواس و همكاري با ريمون آرون از هر دو تأثير گرفت . در سال 1968 مركز جامعه شناسي اروپايي را بنها نهاد و خود نيز تا پايان عمر تصدي آن را به عهده داشت . در سال 1981 ريمنون آرون بانشسته شد و كرسي استادي او در كولژدوفرانس به بورديو واگذار شد .
بورديه بسيار از جامعه شناسي سنتي تأثير گرفته و آن را با نظريه ي خود آميخته است و همواره در پي ارتباط مفاهيم نظريه شناختي خود با تحقيق تجربي بوده و آثار او را مي توان به عنوان جامعه شناسي فرهنگي ديد ، « تئوري عمل » عنواني بود كه خود به آن ها مي داد. بورديو به فعاليت هاي سياسي توجه فراوان داشت و با اشكال مدرن جهاني شدن ، مانند تجارت جهاني ، به شدت مخالفت مي ورزيد. او جامعه شناسي را همانند سلاحي مي ديد كه مي شد عليه ظلم و بي عدالتي اجتماعي به كار برد . در جايي مي گويد « جامعه شناسي ، هنر ستيز است تا آنجا كه براي جلوگيري از سيطره نظام هاي نمادين و تحميل مقولات فكري منحرف مورد استفاده قرار مي گيرد . »
در اينجا مي توان به دو نمونه از نتايج عملي او اشاره كرد :
• به رغم وجود آزادي انتخاب در هنر ، آنچه مردم در اولويت هنري قرار مي دهند ( به عنوان مثال در زمينه ي موسيقي كلاسيك ، موسيقي راك ، و موسيقي سنتي ) شديداٌ با موقعيت اجتماعي آنان مرتبط است .
• ظرافت هاي زباني مثل لهجه ، قواعد دستوري ، هجي كردن و سبك همگي از جمله عواصل اصلي در پويايي اجتماعي اند .

اين جامعه شناس فرانسوي معمولاٌ مي كوشيد تا مفاهيم نظري خود را با تحقيق تجربي كه در بطن زندگي روزمره نهفته بود بياميزد ، و ماحصل كارش را مي توان جامعه شناسي فرهنگي يا نظريه كنش ناميد . آنچه به ديدگاه هاي بورديو نقشي مؤثر و تا حدودي منحصر به فرد مي دهد جنبه عملي جامعه شناسي اوست . بورديو به هيچ روي صرفاٌ نظريه پرداز نبود و درصدد تجربه نظرات و مفاهيم خود در بستر موقعيت هاي اجتماعي بود . در نظر بورديو از آنجا كه هر فردي در فضاي اجتماعي داراي جايگاهي چند بعدي است نمي توان فرد را با عضويت در طبقه اجتماعي تعريف كرد ، بلكه با سهمي كه در هر يك از اين ابعاد دارد مي توان به تعريف او دست زد .
بورديو بعد از انتشار كتاب « تمايز » از سوي مركز ملي تحقيقات علمي فرانسه مورد تشويق قرار گرفت و نشان عالي اين مؤسسه را دريافت كرد . و در سال هاي 1990 تا 1989 رياست كميسيون بررسي محتواهاي آموزشي فرانسه را كه دولت فرانسوا ميتران تشكيل داده بود به عهده گرفت .
و در اين سال ها بارها جوايز گوناگون دانشگاهي را از دكتراي افتخاري دانشگاه گوته تا جايزه گافمن را دريافت داشت و سرانجام در 23 ژانويه 2003 پس از يك دوره بيماري در پاريس خاموش شد .
بورديو همچنان در عرصه جامعه شناسي متفكري مؤثر است و جامعه شناسان امروز درصدد انطباق اصول روش شناختي و نظريه شناختي او با موضوعات گوناگون در دنياي كنوني اند.
ژان فرانسوا دورتيه در تحليلي از انديشه هاي بورديو مي نويسد « تفكر بورديو مانند هر دانشمند بزرگي كليد هاي اساسي انديشه را در مورد جهان اجتماعي در اختيار ما قرار مي دهد . اما براي فهم تمام عيار آن كافي نيست . جامعه شناسي تنها به بورديو تعلق ندارد . اما مجموعه آثار او از اين پس به سنت جامعه شناختي راه يافته است .
در سرچشمه تفكر اين دانشمند طغيان و خشمي وجود دارد كه اغلب در چهره او منعكس بود . ظريف ترين تحليل هاي جامعه شناختي بورديو همانند موضع گيري هاي خشك و مبالغه آميزش بر عليه جهاني شدن ، رسانه ها يا نخبگان فكري همه در اصل از يك منبع منشاء مي گيرند. »
با نقل قولي از او سخنم را خاتمه مي دهم كه گفت : « در فرانسه همين كه آدم از شهرستاني دورافتاده بيايد او را صاحب ضعف هايي مي دانند كه به ضعف هاي آدم ها در مناطق مستعمره بي شباهت نيستند. اشكال كمابيش موذيانه اي از نژاد پرستي وجود دارد كه نمي تواند چشم شما را به روي بعضي چيزها بسته نگه دارد ، همين كه دائماٌ تفاوت هاي شما را با ديگران به رختان بكشند شما را به مشاهده چيزهايي وامي دارد كه ديگران ممكن است آنها را نبينند و يا حس نكنند. »
در ادامه دكتر سارا شريعتي ، عضو هيئت علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران از دين در جامعه شناسي بورديو سخن گفت :
سخن گفتن از جامعه شناسی دین پییر بوردیو، ساده نیست. دین یکی از حوزه هایی است که وی به نسبت هنر، ادبیات، فرهنگ و آموزش و پرورش ،... بسیار کم بدان پرداخته و هیچکدام از آثار اصلی اش را به آن اختصاص نداده است. با نگاهی به کتابشناسی بوردیو که بیش از صد اثر را در بر می گیرد، می توان حجم اندک مقالاتی را که به دین اختصاص داده است، مشاهده نمود. دین درعنوان کمتر از ده مقاله بکار رفته است: تکوین و ساختار میدان دینی ، تفسیری از نظریه دین ماکس وبر ، میدان دینی در میدان برزیدن سمبولیک ، که بخشی از آن تحت عنوان استحاله ی امر دینی بازنویسی شد، بحثی در خصوص اقتصاد کلیسا ، خانواده مقدس و جامعه شناسان باورها و باورهای جامعه شناسان ... مهمترین این مقالات هستند که از خلال آنها می توان خطوط کلی رویکرد جامعه شناسانه ی بوردیو را به دین رسم نمود، جامعه شناسی ای که مشخصا وامدار سه نظریه ی کلان در حوزه دین و سه چهره است: مارکس، دورکیم و وبر.
اولین تاثیرات از آن دورکیم است. آثار وبر نیز یکی دیگر از مهمترین مراجع جامعه شناسی دینی بوردیوست که مقاله ای را نیز به تفسیر آن اختصاص داده است. مارکس به نوبه ی خود، جایگاه قابل ملاحظه ای در جامعه شناسی دین بوردیو دارد.
بوردیو از دورکیم، ایده ی جامعه شناسی دین را، به عنوان فصلی از جامعه شناسی معرفت وام می گیرد و دین را به عنوان معرفتی که اجماعی را در خصوص معنای جهان در میان مردم بوجود می آورد، مورد بررسی قرار میدهد. وی بر نقش انسجام بخش اجتماعی دین تکیه می کند و در آثار انسانشناسانه اش، مطالعات دورکیمی را در خصوص مناسک، جادو و مشخصا اشکال تقسیم بندی دینی تعمیق می بخشد.
سهم وبر نیز در جامعه شناسی دین بوردیو قابل ملاحظه است. بوردیو به تبع وبر، جامعه شناسی دین را، یکی از ابعاد جامعه شناسی قدرت می داند و گفتارهای دینی را در راستای منافع دینی تولید کنندگان، توزیع کنندگان و دریافت کنندگان این گفتارها تحلیل می کند. تحلیل بوردیو از تکوین تاریخی دستگاه متخصصان دینی نیز که عامل خودمختاری نسبی میدان دینی است، به نوبه ی خود وامدار وبر است.
در تحلیل جوامعی که تفکیک گذاری نهادها در آن هنوز انجام نیافته است، بوردیو روشهای جامعه شناسی و مردمشناسی را در هم می آمیزد و دین را بمثابه ی یک امر اجتماعی وابسته به دیگر امور اجتماعی و مشخصا تقسیم کار مطالعه کند. خودمختاری میدان دینی اما از نظر بوردیو، به معنای استقلال مطلقش در رابطه با قدرتهای سیاسی نیست. در جامعه شناسی بوردیو که در این زمینه متاثر از جامعه شناسی مارکس و مفهوم ایدئولوژی است، اعمال و بازنمادهای دینی در شکل دادن به یک جهانبینی مشخصا محافظه کارانه در حفظ و مشروعیت بخشیدن به نظم موجود، نقش تعیین کننده دارند.
با روشن کردن این مراجع و این تبار، باز هم به سختی می توان از جامعه شناسی دین بوردیو، نام برد. برخی نپرداختن بوردیو به دین را، از این نظر تحلیل کرده اند که از نظر وی، دین در جوامع مدرن، یک نهاد رو به زوال است و دیگر دارای موقعیت اجتماعی ای که در دوره ی وبر یا دورکیم از آن برخوردار بود، نیست، و در نتیجه وی به نقش اجتماعی ادیان نهادینه کم بها داده و تحلیلهای خود را صرفا متوجه کلیسای کاتولیک و کاتولیسیسم فرانسه نموده است. اما عامل دیگری که شاید توضیح دهنده ی احتیاط بوردیو در برخورد با دین باشد، پرسش وی در خصوص شرایط امکان مطالعه ی جامعه شناسانه ی دین است. این پرسش را بوردیو نخست به مناسبت جلسه ی سالانه ی انجمن فرانسوی جامعه شناسی دین در دسامبر 1982 مطرح کرد و بعدها، در مقاله ای تحت عنوان جامعه شناسان باورها و باورهای جامعه شناسان، که در آرشیو علوم اجتماعی ادیان در سال 1987 انتشار یافت، جامعه شناسی دین را با آن مواجه ساخت:
پرسش این است: جامعه شناسی دین، آیا می تواند واقعا یک جامعه شناسی علمی باشد، زمانیکه جامعه شناس خود، به درجات و با مواضعی متفاوتی، در میدان دینی مشارکت دارد؟ از نظر بوردیو، دشواری جامعه شناسی دین در این پرسش نهفته است. نه به این دلیل که میدان دینی از دیگر میدانها واجد پیچیدگیها و سختی های بیشتری است بلکه به این دلیل که اگر جامعه شناس به میدان دینی تعلق داشته باشد، چنان در باورهای موجود این میدان سهیم است که دیگر نمی تواند فاصله ی لازم را برای تحلیل آن حفظ کند و جامعه شناسی اش، بیش از آنکه جامعه شناسی ادیان باشد، به یک جامعه شناسی دینی بدل خواهد شد، و از سوی دیگر، اگر جامعه شناس به میدان دینی تعلق نداشته باشد، دین را تنها، "همچون یک شئی" از منظر بیرونی مطالعه خواهد کرد و از بخش مهم اطلاعاتی که لازمه ی تحلیل او ست، محروم می ماند. این دوگانه ایست که هر جامعه شناس دین با آن مواجه است.
از نظر بوردیو، مساله ایمان جامعه شناسان دین به خدا، به نهاد دین و آموزه های کلیسایی نیست، قرار نیست که جامعه شناسان دین را مورد بازجویی و تفتیش عقاید سیاسی و اخلاقی قرار دهیم، بلکه مساله اینست که باورهای دینی و یا ضد دینی، تا چه حد در انتخاب موضوع مورد مطالعه و تحلیل آن می توانند تعیین کننده باشند. به گفته ی بوردیو، هر جامعه شناس دین باید از خود بپرسد که وقتی از دین حرف می زند، آیا می خواهد مبارزاتی را که در طول تاریخ بر سر مسائل دینی بوجود آمده است، بفهمد و تحلیل کند و یا اینکه می خواهد در برابر این مبارزات موضع بگیرد. فهم این نکته از آن رو اهمیت دارد که همواره کسانی هستند که می کوشند از جامعه شناسی برای پیشبرد مبارزات درون میدان دینی که خود نیز با آن درگیرند، استفاده کنند.
از نظر بوردیو، پرهیز از بدیل مطالعه ی درونی/بیرونی، بومی/ خارجی... ممکن اما بسیار سخت است و برای فراروی از این بدیل، می بایست همه ی پیوندها، همه ی اشکال مشارکت و تعلق عینی یا ذهنی را بی چون و چرا عینیت بخشید. هدف از جامعه شناسی جامعه شناس، جامعه شناسی ای که بوردیو در تحلیل جامعه شناسان دین بکار می گیرد، در واقع همین سنجش موقعیت جامعه شناس با میدان کارش و عینیت بخشیدن تعلقات اوست. تا بدین ترتیب جامعه شناس بتواند با تعینات اجتماعی خود، مواجه شود و با ارائه ی یک صورتبندی علمی از آنها، مهارشان کند.
جامعه شناسی ای که بوردیو در مورد خود نیز بکار می بندد، آنجا که اشاره می کند: " من در ذهن خود، همه ی کژی هایی را که از سنت لائیک به ارث برده ام، کشف کردم. کژیهایی که پیش فرضهای ضمنی علم، تقویتشان کرده بود. موضوعاتی هست که یا بدان نمی پردازیم و یا در خصوصش احتیاط بسیاری بخرج می دهیم. شیوه های پرداختن به برخی از این موضوعات کمی خطرناکند و از اینروست که نهایتا کژیهایی را که علم ناگزیر برای ساخت خود، پذیرفت، قبول می کنیم. احساس می کنیم هر چه که جزو موضوعات سنتی دین و متافیزیک هست، را – به دلیل ورود به حرفه ی خود- باید در پرانتز بگذاریم، نوعی فروخوردگی که به طور ضمنی از متخصص انتظار داریم."
پرسش بوردیو از جامعه شناسی دین به نوعی، به پرسش کشیدن خود نیز هست و هشداری به جامعه شناس، تا دریابد که شرایط امکان مطالعه ی علمی را جز با پرسش مدام از خود و کشف و بیان کژیهای میراثش، نمی تواند مهیا سازد. »
دكتر شهرام پرستش عضو هيئت علمي دانشگاه مازندران سخنران بعدي اين مراسم بود كه « پير بورديو و فلسفه ي رابطه گرايي » عنوان سخنراني اش بود : پییر بوردیو و فلسفه رابطه گرایی شهرام پرستش
آراء و نظریات پییر بوردیو به منزله یک برنامه تحقیقاتی در علوم اجتماعی از سه سطح برخوردار است. این سطوح در سازگاری کامل با یکدیگر قرار دارند و هر یک به نوعی در تقویت این برنامه نقش بازی می کنند. در سطح هستی شناسی مهمترین مسائل در باره ماهیت واقعیت اجتماعی طرح می گردد. در سطح معرفت شناسی سووالات فلسفی مربوط به این رویکرد علمی در مواجه با واقعیت پاسخ داده می شود و در سطح روش شناسی به تشریح مسایل روش شناختی و در نهایت روش پیشنهاد شده از سوی این برنامه برای مطالعه واقعیت پرداخته می شود. نکته بسیار با اهمیت این است که بن مایه وسنگ بنای این برنامه را اصل رابطه گرایی یا در نسبت قرار داشتن تشکیل می دهد که این سطوح در حقیقت بازخوانی آن به زبان هستی شناسی معرفت شناسی و روش شناسی می باشند. این اصل مبین آن است که برنامه بوردیو تا حد امکان از برنامه های پوزیتیویستی و هرمنوتیکی در علوم اجتماعی فاصله می گیرد و سودای طرح اندازی متمایزی را دارد که می توان آن را فراسوی عین گرایی و ذهن گرایی دانست. در این برنامه نه از ابژه سرسخت اثبات گرایان خبری هست که جایی برای عالم ذهن باقی نگذارده و نه از سوژه نیرومند تآویل گرایان که عالم عین را به محاق در انداخته است. برنامه رابطه گرای بوردیو فراسوی عینیت گرایی و ذهنیت گرایی است اما نه به این معنی که در حد فاصل این دو برنامه قرار دارد و ملغمه ای از آنها است به گونه ای که در یک قضیه اصلی ادعای آنرا داشته باشد که واقعیت به یک اندازه از وجوه عینی و ذهنی برخوردار است. این نوع برداشت در واقع برخلاف رویکرد احترازآمیز بوردیو در مواجهه با تعیین گرایی و ذات گرایی است زیرا وی به هیچ روی خواهان آن نیست که واقعیت را به تعریفی ایستا تقلیل دهد بلکه بنابر اصل رابطه گرایی واقعیت اجتماعی از ذات سیال و دیالکتیکی برخوردار است که این در جای خود به ناهمسانی و در نسبت قرارداشتن عین و ذهن در هر مورد بازمی گردد. بدین ترتیب مهمترین ویژگی کنش اجتماعی به منزله یک واقعیت همانا سیالیت آن است به این معنی که یک دستورالعمل کلی در مورد همه کنش ها و سهم عین و ذهن در آنها نمی توان صادر نمود بلکه مورد به مورد نسبت این دو در رابطه با موقعیت مشخص می گردد. متعاقب این قضیه سر منشاء شکل گیری پرسش های علمی در این رویکرد نه در واقعیت بلامنازع بیرونی قراردارد که بقول اثباتگرایان چند و چون بردار نیست و خود را بر همگان دیکته می کند و نه در پارادایم های ذهنی تآویل گرایان که تنها سهم را در تعریف مسآله اجتماعی به خود اختصاص می دهد بلکه در اینجا نیز سر منشاء مسآله در نسبت عین و ذهن معلوم می گردد به گونه ای که گاهی عینیت بر ذهنیت فائق میآید و گاهی یالعکس. این موضع گیری در ذات خود رابطه گراست و در واکنش به ناکارآمدی رویکرد های پوزیتیویستی و هرمنوتیکی و همسانی آنها علی رغم تقابل اولیه شان پدید آمده است زیرا اقطاب متقابل در منتهی الیه خود به یکدیگر ختم می گردند چنانچه نیستی محض چیزی جز هستی محض نیست. و در اینجا ارجاع تمام و کمال منشآ پرسش های عالمانه به سوژه مسآله ساز سر از پوزیتیویسم در می آورد زیرا در جائیکه در ذیل پارادایم های متفاوت مسائل متفاوت سربر می آورند و تعریف مسئله مسبوق به نظریه می شود در واقع نظریه نیرومندی خود را از دست می دهد و ناکارآمد می گردد. به بیان دیگر نظریه های پست مدرن قابلیت آنرا می یابند که در مورد سنتی ترین جوامع بکار گرفته شوند و مسائل آنها را صورتبندی نمایند و این دقیقآ به معنی بازگشت به یکپارچگی و یکدستی پوزیتیویسم است حال آنکه تآویل گرایی به دنبال آن بود که قدرت بی مثال سوژه را در نظم دهی به جهان نشان دهد و برخلاف دعوی اثباتگرایان خاستگاه نظم را در ابژه قرار ندهد. به هر تقدیر دیدگاه رابطه گرایی در اینجا به سر منشاء دیالکتیکی مسآله در عوالم عین و ذهن باوردارد به گونه ای که اکثریت مسائل مسبوق به نظریه هستند و اقلیت شان سابق بر آن. با این تعبیر نه ابژه و نه سوژه از قدرت خلع می گردند بلکه بنابه مورد سهم آنها در ایجاد نظم مشخص می شود.این نوع معرفت شناسی لاجرم به روش شناسی دیگرگونه ای در عالم علم ختم خواهد شد که از اساس با رو ش شناسی های پوزیتیویستی و هرمنوتیکی متفاوت خواهد بود. در این روش شناسی که به روش شناسی رابطه گرایی موسوم است روش در نسبت با موضوع هویت می یابد و به هیچ وجه امر از پیش تعیین شده ای نیست بلکه به فراخور مسآله کمی گرا و یا کیفی گرا می شود. این است سر آنکه پییر بوردیو در بعضی از تحقیقات خود بیشتر به سراغ پرسشنامه و تحلیل های آماری رفته است و در بعضی از تحقیقات دیگر به مصاحبه باز و عکس و تفسیر روی آورده است. او بر روش شناسی پیشنهادی خود عنوان مناقشه بر انگیز ساختارگرایی تکو ینی را نهاده است که با سطوح دیگر برنامه بوردیو هو مو لورژی دارد»
سخنران بعدي « شب بورديو » كريستين برومبرژه استاد انسان شناسي دانشگاه اكس آن پرووانس و رئيس موسسه ايران شناسي فرانسه در ايران بود از پيرو بورديوي مردم شناس سخن راند :
پير بورديو پيش از آنكه به جامعه شناس بزرگي تبديل شود كه او را با مفاهيمي همچون ”تمايز“ ، ”بازتوليد“ ،‏ ”خشونت نمادين“ ، ”ميدان“ ، ”سرمايه فرهنگي و نمادين“ مي شناسند، پژوهشگري بود كه پژوهش هاي مردم نگارانه پرارزشي را در منطقه بئارن (يعني زادگاهش در پيرنه فرانسه) و در منطقه قبايلي كه با آن در طول جنگ الجزاير، آشنا شده بود، به انجام رسانده است. از اين دوره بئارني – الجزايري براي ما ميراثي به صورت كتاب ها و مقالات باقي مانده است كه در آن واحد هم گوياي تاثير پذيري او و هم شاهدي بر فاصله گرفتن وي از ساختارگرايي هستند. مقاله بورديو موسوم به ”تجرد و موقعيت روستايي“(1962) به تحليل دلايل اين پديده مي پردازد كه چرا روستائيان منطقه پيرنه، در چارچوبي نوعي نظام زوال پدر ميراثي خود با موروثيت واحد، به گونه اي ”تجرد كاركردي“ محكوم شده اند. اما بورديو تحليل خود را به سازوكارهاي وصلت محدود نمي كند، بلكه مفهوم ”استراتژي مادر ميراثي“ را مطرح مي كند و با اين كار رابطه خود را با تنها مطالعه اي بر هنجارها و ضوابط كه ساختارگرايي تا اندازه اي اسير آن مانده است، قطع مي كند. با اين وجود وي در مقاله زيبايي كه در تجليل لوي استروس مي نويسد و عنوان آن ”خانه قبايلي يا جهان واژگون“ است، از وي تقدير مي كند. در اين مقاله بورديو نشان مي دهد كه فضاي خانگي بنا بر گروهي از تقابل ها (چپ/راست، پخته/خام، آب/آتش، مونث/مذكر و غيره) سازمان يافته است. مطالعات ديگر وي درباره ”ريشه زدايي“ و ”روستا زدايي“‏ در روستاهاي الجزاير در تعادلي ميان مشاهده مردم نگارانه و يك جامعه شناسي عمومي تر قرار مي گيرند. اما حتي بعد از فاصله گرفتن با مردم شناسي و سخت كردن موضع گيري هاي نظري اش، بورديو باز هم وام دار نخستين تجارب مردم نگارنه اش باقي مي ماند. او باز هم به سوي منطقه قبايلي بازمي گردد تا اشكال سلطه مردانه را در يكي از آخرين آثارش (”سلطه مذكر“) تحليل كند. افزون بر اين بورديوي جامعه شناس به دليل گروهي از مفاهيمي كه به كار مي گيرد، نظير مفهوم ”عادت واره“ كه آن را از موس به عاريت گرفته و يا به دليل علاقمندي اش به توصيف دقيق پديده ها كاري كه در ”فقر جامعه“ انجام مي دهد، تحت تاثير مردم شناسي است. و شايد بتوان تنها از اين تاسف خورد كه وي بيش از اندازه بدان گرايش داشت كه معني پديده ها را به كاركرد تمايز دهنده آنها در ميدان اجتماعي، تقليل دهد. »
دكتر ناصر فكوهي ( عضو هيئت علمي دانشگاه تهران ) در ادامه اين مراسم « جامع شناسي سياسي پير بورديو » را مورد بحث قرار داد .
« شخصيت بورديو را مي توان به مثابه يك كنشگر اجتماعي از يك نظريه پرداز جامعه شناختي بسيار بيشتر از آنچه خود وي ادعا يا تصور داشت، تفكيك كرد. موضع گيري هاي بسيار راديكال بورديو كه وي را به قول خودش در ”چپ چپ“ قرار مي داد و در آنها به صورتي گاه مبالغه آميز حوزه سياسي را در كليت آن نفي كرده و حتي تا به جايي پيش مي رفت كه يك كمدين معروف فرانسه (كلوش) را بهترين براي انتخابات رياست جمهوري دانست و براي او ستادي انتخاباتي تشكيل داد‏، به باور ما در تضاد با بينش عميقي قرار دارد كه وي در آثار كاملا انسان شناسانه اش نظير “سلطه مذكر“ و ”الجزاير“ و حتي در آثار جامعه – انسان شناسي اش همچون ”تمايز“ ارائه مي دهد. در واقع پايبندي بو.رديو در مشاركتي بيش از اندازه در ”بازي سياسي“‏ كه خود از نخستين افشا كنندگان و مخالفانش بود همواره براي گروهي از پيروان فكري اش جاي سئوال داشت. بدين ترتيب كه چگونه مي توان با ديدگاهي ساختاري نظير آنچه در ”خانه قبايلي“ و ”سلطه مذكر“ ديد مسائل را مشاهده كرد و در عين حال در تنش هاي اجتماعي به گونه اي كه متفكر ديگري چون چامسكي دخالت مي كند، دخالت كرد. اين پرسش به نظر ما پرسشي گشوده است كه شايد راه پاسخ دادن آن از خلال نظريه “بازتابندگي“ به گونه اي كه خود بورديو آن را مطرح مي كند بگذرد. تعلق داشتن به يك نظام و مبارزه با آن نظام، قرار گرفتن در يك سلسله مراتب و نفي نظام هاي سلسله مراتبي، بهره بردن از اقتدار زبان در بالاترين حد آن و در عين حال افشاي زبان به مثابه يك نظام سلطه، موقعيتي متناقض به نظر مي رسد كه بسياري آن را در عبارت ”رسانه اي ترين مخالف رسانه اي شدن متفكران“ بيان مي كردند. مساله اساسي به گمان ما در آن است كه شايد فراتر از مقوله بازتابندگي نياز بدان وجود داشته باشد كه ما از از پويايي موقعيت ها در جهاني سخن بگوئيم كه استراتژي هاي فردي و تقسيم قدرت هاي اجتماعي را نمي توان در آن در بسياري موارد از يكديگر جدا كرد. جهاني كه سياست و يا بهتر بگوئيم قدرت تا به حدي تمام ابعاد زندگي اجتماعي را در سازوكارهاي خود به كار گرفته و دستكاري مي كند كه هر گونه تلاش براي رها شدن از گفتمان سياسي، تلاشي است كه از پيش محكوم به شكست است مگر آنكه اين ”غير سياسي شدن“ در معنا و جهتي سياسي به كار گرفته شود. سهم بزرگ بورديو در آشكار كردن سازوكارهاي قدرت به گونه اي مي تواند خود را در نظام هاي اجتماعي برغم تمام موانع بازتوليد كند بود و در اين ميان به گمان ما فعاليت هاي سياسي او لزوما نقشي در گسترش اين ايده ها نداشت و بخشي از خواسته ها و گرايش هايي بود كه وي در خود به مثابه يك فرد احساس مي كرد. به عبارت ديگر استدلال ما در آن است كه جامعه شناسي سياسي بورديو بسيار بيشتر از آنكه رويكردهاي سياسي مستقيم او ممكن است القا كنند، از خلال دركي باتابنده قابل تحليل است و بسيار بيشتر در مجموعه اي از نظريه اي كه بايد آن را در چارچوب نوعي انسان شناسي ساختارگرا و در ميراث لوي استروس قرار داد. »
در خاتمه فيلمي مستند از پير بورديو به نمايش درآمد.

عکس‌ها: جواد آتشباری


***
شب "پير بورديو" به روايت سالي بيداروطن:











شب‌های بخارا

tadaneh AT gmail DOT com