اولين چيزي كه در كرمان برايم جالب بود و در خاطرم مانده، خيابانهاي بامسماي اين شهر بود: خيابان امامجمعه، هزار و يكشب، هوشنگ مرادي كرماني و ... اين خيابانها، كوچههايي هم داشتند كه زيرمجموعه اش بودند: هزار و يكشب 1. هزار و يكشب 2. هزار و يكشب 3 و ... امام جمعه 1. امام جمعه 2. امام جمعه 3 و ... هوشنگ مرادي كرماني 1. هوشنگ مرادي كرماني 2. هوشنگ مرادي كرماني 3 و ...
اما دكههاي روزنامه فروشي اش كم رونق بودند. محسن بني فاطمه وقتي تعجبم را ديد گفت: گفته اند سيگار و ... نفروشند و براي همين كمتر روزنامه فروشي در شهر ميبيني.
كرماني نژاد ميگفت "بيش از پنجاه نشريه دارد اين شهر" كه من فقط بام كويرش را از نزديك ديدم.
جمعهاي ادبي اش مانند شهرهاي ديگر نبود يا لااقل من اينطور همه را مهربان ديدم. داستاننويس از داستاننويس متنفر نبود و شاعرش با شاعر ديگر درگير. جمع شان جمع بود و دوست داشتني.
نشان برجسته اديبانش سكوت بود و جديت و دور از هياهو. محمد شريفي (نويسنده باغ اناري) و شهين خسروي نژاد( برنده جايزه شعر كارنامه) و محمدعلي آزاديخواه (برنده كتاب سال كودك جمهوري اسلامي ايران) و رضا زنگيآبادي (نويسنده مجموعه داستانهاي سفر به سمتي ديگر و گاه گرازها) و علي اكبركرمانينژاد و سيدمحسن بنيفاطمه، نشان اين نشانهها بودند.
محمد شريفينعمتآباد
شهين خسروينژاد
رضا زنگيآبادي
علي اكبركرمانينژاد
سيدمحسن بنيفاطمه
اين سكوت در لحظه اول و پيش از آشنايي اگرچه وهم ميآورد و ناآشنايي كه آيا اينجا هم آدم زنده اي دارد اما بعد كه ميرفتي به دلشان، ميديدي دانههاي دلشان پيدا بود.
بعد آن وقت بود كه يادت مي افتاد به آن اشاره دقيق "دلاوري پاريزي" در وبلاگش كه شايد اين سكوت و در خود رفتنها، نشانههايي بازمانده از دوره آغامحمدخان قاجار باشد با آن قتلعام معروف عام و خاصش و آن دوره كه او، پايتختي چون كرمان را چون "ده"ي ساخت و دهي چون تهران را پايتختي آن چنان.
اين سكوت و كار كردنها در عمق، براي بسياري از جهانگردان جالب بوده و از آن بسيار نوشته و اشاره كرده اند كه به گمانم بهترينش در كتاب "يك سال در ميان ايرانيان" نوشته ادوارد براون باشد كه ميگويد اين مردم، مردمي عجيب هستند بسته به خوي كويريشان كه در خودند و باخودند و بسيارند در خود و كمتر از ديگران نيستند كه بيشترند از همگان.
يا آن محقق برجسته كه نامش در خاطرم نيست ميگويد در هيچ جاي ايران بيست و چهار ساعت نبودم كه اينطور سرشار بشوم از موسيقي و هنر الا كرمان.
شهر آرام بود. خبري از كتاب و نمايشگاه كتاب نبود اگرچه همه چيز به نظم بود و خلوت.
در جلسه بحث و بررسي ادبيات بومي در نمايشگاه كتاب كرمان كه به همت انجمن داستان نويسان به رياست كرماني نژاد برگزار شد، جديت را در چشمان همه ديدم و شوق دانستن و پرواز را.
در نمايشگاه كتاب كه قدم ميزدم از چند ناشر پرسيدم نمايشگاه را چطور ديدند. فروشنده غرفه نشر نگاه گفت: نمايشگاه به اين عظمت در هيچ جاي ايران نديده ام كه هفتصد ناشر آمده باشند اما تبليغات شان بد بوده.
راست ميگفت. اين را در تاكسي و در خيابان و در جمعهاي بيرون از نمايشگاه هم شاهد بودم.
وقتي به حمام گنجعليخان رفتم احساس كردم اگر اينجا را نميديدم حسرت ميخوردم و وقتي به بارگاه شاه نعمت الله ولي رفتم دچار چنان شعف و شوري شدم كه آيههاي قرآني ديوارنوشتها رهايم نميكردند. فيروزه اي كاشيها و سروهاي تنومند هم كه ديگر غيرقابل توصيف بودند.
به قول كرماني نژاد، كرمان، هند ايران است با هفتاد و دو ملتش.
و حالا ميبينم راست ميگفت و من نفسهاي پيروان اديان و مذاهب مختلف: اسلام و مسيحيت و يهوديت و زرتشتي و بهايي و اسماعيليه و ... را در آنجا حس ميكردم و كيست كه در مجموعه گنجعليخان قدم زده و اينها را نديده باشد.
زنان طائفه شيخيه يكي از دو طايفه مهم كرمان، پوششي مشخص داشتند و چه بسيار شنيدم درباره سلامت اين طائفه و بزرگي شان و كاش ميتوانستم در ميان شان بروم و اندكي بيشتر بدانم. از شش اماميها هم شنيدم اما نشان شان را كمتر ديدم.
همان شب اول نشستم و فهرستي از بزرگان ادب و هنر و سياست كرمان نوشتم كه اينها بودند آنها:
ابراهيم باستاني پاريزي
علي اكبر سعيدي سيرجاني
هوشنگ مرادي كرماني
احمدرضا احمدي
محمدعلي آزادي خواه
محمد شريفي نعمت آباد
كيومرث منشي زاده
بلقيس سليماني
پري صابري
علي محمد حق شناس
طاهره صفارزاده
منوچهر نيستاني
اكبر هاشمي رفسنجاني
رضا زنگي آبادي
محمدحسن مرتجا
علي اكبركرمانينژاد
محمدعلي علومي
محمود شاهرخي
فرخنده حاجي زاده
توكا و مانا نيستاني
ايرج بسطامي
داريوش رفيعي
مازيار ناظمي
دكتر محمود روح الاميني
فرهاد ناظرزاده كرماني
درويش خان
داريوش فرهنگ
افسانه شعباننژاد
يدالله آقاعباسي
شهين خسروينژاد
محمدعلي جوشايي
سيدعلي ميرافضلي
مهدي محبي كرماني
حميد مظهري
مازيار نيستاني
عادل فردوسي پور
محمود صمداني
محمود گلزاري
محمد لطيف كار
محمد شهبا
زهرا ميمندي پاريزي
حميد نيك نفس
مهدي قهاري
عباس نادري
رضا شمسي
مرتضي دلاوري پاريزي
داود نوابي
محمد شكيبي
سيدرضا حسيني
محمدرضاهاشمينژاد
سيدمحسن بنيفاطمه
محمود دعايي
رضا شمسي، شاعر و منتقد معروف كرماني را از جلسات رضا براهني ميشناسم. بعدها هم همكار شديم و دوست و به نوعي همخانه. بعد هم او بود كه با كلمپه آشنايم كرد و منتظر ميماندم كه برود كرمان و با كلمپه برگردد. حيف كه زمان سفر من به كرمان، حالش خوب نبود و نتوانستم پيدايش كنم.
مهدي محبي كرماني و يوسف عليخاني و محمد شريفي
مهدي محبي كرماني و يوسف عليخاني و سيدمحسن بنيفاطمه و محمد شريفي
همه اينها بودند اما شوق به ياد آوردن حرفهايي كه محمد شريفي زد؛ چه در باغ شازده و چه در شاه نعمت الله ولي و چه زمان رفتن به ماهان و چه برگشتن، لحظه اي از زمان برگشتنم به تهران، رهايم نكرده. احساس ميكنم بايد او را ميديدم و اگر او را نميديدم بسيار چيزها كم داشتم. حرفهايش رهايم نميكند. قلقلكم ميدهد. كه حرفهايش حرف بودند و ...
حالا كه فكر ميكنم ميبينم نرفته بودم حرف بزنم، رفته بودم حرف بشنوم. حرفهايي كه شايد بارها و بارها و ساعتها و ساعتها از محمد شريفي شنيده بودم اما ديدن و شنيدن آن حرفها از دهاني كه روبه رويم باز و بسته ميشد و صورت نجيب و آرامي كه كنارم نشسته بود، دنياي ديگري بود.
زنگي آبادي و كرماني نژاد و شمسي و مرتجا و بني فاطمه را ميشناختم اما بايد ميرفتم به كرمان تا خسروي نژاد و محبي و مسعودي و ميمندي پاريزي و مظهري را ببينم و ببينم كه چه خوب ميشود تلاش كرد و در انتظار شهرت نبود و فقط آموخت و نوشت و نوشت و آموخت و پر گرفت براي پرواز.
مهدي محبي كرماني
محمدحسن مرتجا
محمدعلي مسعودي
مازيار نيستاني
زهرا ميمندي پاريزي
حميد مظهري
به قول شريفي مهم پرواز است اين كه به كجا، چندان مهم نيست. رها شو تا پر بگيري. ماندن (چه اين زماني و چه پس از رهايي) مهم نيست. بايد رها شد از آني كه هستيم؛ از حبها و بغضها و از آدمها.
سفر كرمان، سفري متفاوت بود؛ متفاوت تر از سفرهايي كه داشته ام طي يك سال گذشته به بناب و بيرجند و گيلان و اردبيل و قزوين و رودبار و الموت و بندرعباس و ... سفري عجيب كه بار ديگر همان حس را برايم آورده كه خواب بودم و در خواب هرگز بيراه نديده ام و هميشه آن ديده ام كه آن بوده.
شايد براي همين است كه براي اولين بار از حرفهايي كه زدم، پشيمان نيستم و دوستشان دارم و ميتوانم باز از آنها دفاع كنم.
تادانهنوشت:
راستي براي اولين بار بهترين هديه را پس از سخنراني گرفتم و اين هديه شامل 20 كتاب درباره كرمان يا كتابهاي نويسنده ها و شاعران كرماني بود. مثل:
عكس هاي همايون اميريگانه از كرمان – خانه فرهنگ و هنر گويا
فرهنگ عاميانه سيرجان – مهري مويد محسني – مركز كرمان شناسي
گويش مردم سيرجان – مهري مويد محسني – مركز كرمان شناسي
توصيف زبان شناختي ساختمان واژه در گونه كرماني – رضا پاشا مقيمي زاده – مركز كرمان شناسي
فرهنگ عاميانه گلباف – محمدجواد اسدي گوكي – مركز كرمان شناسي
سراي ميمند – تكنگاري روستاي ميمند- دكتر سهيلا شهشهاني – مركز كرمان شناسي
ميمند، شاهكار جاويدان – كبري ابراهيمي – مركز كرمان شناسي
تحليل مضامين اجتماعي ضربالمثل هاي رايج در كرمان – مريم معينالديني – مركز كرمان شناسي
فرهنگ تطبيقي لغات و اصطلاحات كرمان شمالي – رضا كردي و طيبه حبيبي – مركز كرمان شناسي
فرهنگ واژگان و كنايات شهر بابك – زهرا حسيني موسي – مركز كرمان شناسي
افسانه هاي كرمان به روايت ننو شمسالسادات رضوي – سازمان ميراث فرهنگي
به اضافه
مجموعه شعرهاي "شهين خسروينژاد" و "محمدحسن مرتجا"
و
كتاب هاي داستان "علي اكبركرمانينژاد"، "رضا زنگيآبادي"، "زهرا ميمندي پاريزي" و مرادوي "محمدعلي آزاديخواه".
***
جایزه جلالآلاحمد
جایزه هوشنگ گلشیری
نسل چهارم
نسل سوم
نسل دوم
نسل اول
معرفی کتاب
فرهنگ مردم
شبهای بخارا
هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نویسنده این وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نمیگذارد