پنجشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۶
شب "ايتالو كالوينو " برگزار شد
پنجاه و هفتمين شب از شب هاي مجله بخارا ، عصر چهارشنبه 21 شهريور در تالار ناصري خانه هنرمندان برگزار شد. اين مراسم به ايتالو كالوينو ، نويسنده نامدار ايتاليايي اختصاص داشت كه اين بار مجله بخارا با همكاري كتاب خورشيد برگزار كننده آن بود.

علي دهباشي در ابتداي اين مراسم ضمن تشكر از دكتر روبرتو توسكانو ، سفير ايتاليا در ايران ، و فيليپ ولتي ، سفير سوئيس در ايران و نيز حاضرين در تالار گفت :

« مجله بخارا پيش از اين شبي را به نام اومبرتو اكو برگزار كرد كه ويژه نامه اي را به بررسي و نقد آثار اكو اختصاص داد. خيلي عجيب نيست كه مجله بخارا به معرفي دو نويسنده معاصر ايتاليايي دست زده است كه اولينش ، اكو ، خطاب به مجله بخارا مي نويسد « مگر مي شود ايران را نديد و مرد » و در آرزوي ديدار از سرزمين ماست . اما كالوينو به ايران سفر كرده است . به يزد ، شيراز ، تخت جمشيد و اصفهان سر زده است .

سفر كالوينو به ايران حاصلش مشاهدات توريستي نبوده است . او مشاهده گري بوده است كه واحه هايي را در كوير ذهنيت خود نسبت به فرهنگ ايراني كشف كرده است مي نويسد « آيا من براي جمع آوري پژواكي از ريشه هاي اسطوره اي كلمه است كه تا به اين جا آمده ام ، يا براي ديدن اين آمده ام كه آيا چيزي آتشي را كه از دوران كوروش ، داريوش و خشايارشا بزرگ مي سوزد از ديگر آتش ها متمايز مي كند. آتشي شعله ور از تسلسل بي وقفه كنده هايي كه هرگز نگذاشته اند خاموش شود.

يا در جايي ديگر كالوينو اين نويسنده غربي كه به جستجوي ريشه هاي معنويت شرقي در خاك ايران با نگاه و ذهنش از همه چيز تصويربرداري مي كند مي نويسد : كاري كه اكنون مي كنم اين است كه بكوشم تا يك محراب قرن چهاردهم را در مسجد جامع اصفهان توصيف كنم . محراب ، در بخشي است كه در مساجد جهت مكه را نشان مي دهد . هر بار كه براي ديدن مسجد مي روم ، در برابر محراب مي ايستم و نمي توانم از نگاه كردنش دل بكنم. آنچه مجذوبم مي كند همين تصور دري است كه به هر طريقي ، كاركرد در را در برابر ديده ها عرضه مي كند ولي به روي چيزي گشوده نمي شود و در حاشيه ها ، نوشته ها در جولانند به رنگ سفيد ، بر كاشي هاي آبي رنگي كه فضاي اين خط نگاره هاي موزون با خطوط موازي را دربرمي گيرد . منحني هايي به مواجي يك موج ، لكه هايي با خطوط مايل يا نقطه مانند كه آيه هاي قرآن را در طول تمام ابعاد ديدني و ناديدني ، رو به بالا و پايين به پشت و به رو ، به پيش و به پس به حركت درمي آورند . در بخش هاي ديگر مشاهدات كالوينو از ايران به نكات بسيار جذاب و خواندني برمي خوريم كه در ويژه نامه بخارا براي كالوينو آمده است .

نكته ديگر درباره كالوينو اين است كه او نويسنده خوش شانسي در ايران بوده است . بعضي نويسنده ها در ترجمه شانس مي آورند بعضي با ناكامي روبرو مي شوند و گرفتار مترجمان نااهل مي شوند. اما كالوينو در مجموع خوش شانس بوده است .

با يك نگاه به مترجمان آثار كالوينو از قبيل : ليلي گلستان ، شهريار وقفي پور ، آزيتا همپارتيان ، سمانه سادات افسري ، ترانه يلدا ، محمد رضا فرزاد ، رضا قيصريه ، اعظم رسولي ، مژگان مهران ، موگه رازاني ، مهدي سحابي ، پرويز شهدي ، ميلاد ذكريا ، محسن ابراهيم و چند تن ديگر مي بينيم كه از جهت ترجمه كالوينو در زبان فارسي موقعيت خوبي را دارد.

و سرانجام بايد از ويژه نامه بخارا براي كالوينو بگويم كه اميدوارم تا پايان مهر ماه منشتر شود كه شامل نمونه هاي چاپ نشده از كالوينو و مباحثي در شناخت اين نويسنده است . »

پس از آن دكتر روبرتو توسكانو در خصوص ويژگي هاي كالوينوي نويسنده سخن گفت كه سخنان او را هانيه اينانلو به فارسي برگرداند.

ایتالو کالوینو: ویژگی های یک نویسنده

اگر چه من ادیب نیستم و تخصص من در ادبیات نیست، لکن سعی خواهم کرد نظر خود را پیرامون خصوصیاتی از ایتالو کالوینو بیان کنم که او را به نویسنده ای با ویژگی های منحصر به فرد تبدیل می کند، نویسنده ای که هرگز به هیچ یک از مکاتب ادبی یا جریانهای فلسفی متمایل نیست.

فکر می کنم که همین ویژگیهای خاص و منحصر به فرد به خوبی بیانگر توفیق آثار وی خارج از مرزهای ایتالیا و همچنین ـ با توجه به ترجمه های متعدد آثار او ـ در فراسوی زبان ایتالیایی باشد.

بنابراین، کالوینوی اساساً ایتالیایی در حقیقت یک نویسنده ی جهانی می باشد.قدرت این نویسنده به گونه ای است که آثار او در فرهنگ های مختلف نه تنها خوانده می شوند، بلکه عمیقاً درک می گردند. از این رو من به عنوان سفیر ایتالیا در تهران بسیار مشتاق هستم این مهم در ایران نیز محقق باشد.

تلاش من بر این است به اختصار نکاتی را بیان کنم که از نظر من می توانند برای نزدیکی هر چه بیشتر به ویژگیهای نویسنده راهگشا باشند» دكتر توسكانو ويژگي هاي كالوينو را چنين دسته بندي كرد :

1 ) کالوینو در سنتهای مردمی یا در قدیمی ترین مسائل موجود در فرهنگهای مختلف ریشه دارد.توانایی قابل توجه وی در بیرون آوردن عمیق ترین معانی از دل سنتها که از گذشته جدا شده و در عوض با شرایط انسانی سر و کار پیدا می کند ـ منظور شرایط انسانی ورای هر یک از سنتهای فرهنگی ـ هنوز هم بوضوح در کار برجسته او بر روی افسانه های ایتالیایی نمایان است.....

2 ) کالوینو ادیب است نه فیلسوف و یا حتی به تراز آن نظریه پرداز. خود او در این باره می نویسد: « نویسنده ای که می خواهد با موشکافی های دقیق شخصیتهای خود با فیلسوف رقابت کند، در بهترین حالت، دچار سردرگمی مجاب کننده و روزمره ی ذهن می شود بی آنکه به آن اجازه ی تنفس در بلندای تفکر را بدهد.»

و در جایی دیگر می گوید:

چیزهایی که ادبیات می تواند جستجو کرده و آموزش دهد کم هستند اما جایگزینی برای آنها نیست: نحوه ی نگاه به خود و به هم نوع، شیوه ی ارتباط برقرار کردن بین مسائل شخصی و مسائل عمومی، ارزش دادن به چیزهای کوچک و بزرگ، در نظر گرفتن حدود و نقاط ضعف خود و دیگران، پیدا کردن نسبتهای زندگی، جایگاه عشق در آن و قدرت و ریتم آن، همچنین پیدا کردن جایگاه مرگ و نحوه ی فکر کردن یا فکر نکردن به آن، ادبیات می تواند سختی، دلرحمی، غم، طعنه و کنایه، شوخ طبعی، و بسیاری دیگر از این مسائل لازم ودشوار را آموزش دهد. مابقی را بایست جای دیگر فراگرفت. از علم، از تاریخ، از زندگی، همانگونه که همه ی ما باید در پی یادگیری آن باشیم.

3 ) کالوینو طبیعی، روان، زیبا، و عاری از تصنع و عناصریست که مطالعه شده به نظر می آیند. اما در پس این طبیعی بودن یک طرح زیبایی شناختی دقیق وجود دارد، به عبارتی یک نظم استوار. در کارهای او اصول زیبایی شناختی روشن و واضحی به چشم می خورند. در « درسهای هاروارد» ( که متاسفانه بخاطر مرگ زود هنگام نویسنده هرگز ارائه نشدند )، کالوینو به بیان پنج معیار اساسی یا به عبارتی نوعی « قواعد کار » یک نویسنده می پردازد: سبکی، چالاکی، درستی، مرئی بودن و کثرت. قواعدی که خود اوـ همانگونه که در آثارش می بینیم ـ همواره سعی داشت با صحت و دقت خاص به کار بندد.

4 ) کالوینو هوشیار و دور از توهمات بوده و هرگز بدبین و ناامید نیست.

گفتیم که یک رابطه ی عاطفی با حقیقت مد نظر نیست؛ ما به تاثر، دلتنگی، ایده آل حجابی برای ندیدن واقعیات تلخ، راه حل های فریبنده برای سختی امروز علاقه نداریم: زبان تلخ کسی را ترجیح می دهیم که نمی خواهد هیچ چیز از واقعیت جهان را از خود مخفی بدارد. بله این بهتر است به شرط آن که نگاه همراه با خضوع و نبوغ باشد تا همواره بتواند جنبش آن چیزی را درک کند که در یک برخورد انسانی، در یک عمل تمدنی، در جهانی که در آن زمان می گذرد به شکل غیر منتظره ای خود را در مقابل تو درست، زیبا، و حقیقی جلوه می دهد.

با اشاره به دستور مشهور یکی دیگر از نویسندگان برجسته ی ایتالیا، آنتونیو گرامشی، بطور خلاصه لازم است برای کالوینو نیز به بدبینی هوش و خوش بینی اراده تکیه کنیم. نه توهمی در کار است و البته نه بی توجهی و بی تفاوتی. برای جمع بندی، از این ویژگی ها نام می بریم: زیبایی شناسی و اخلاق، غنا و سختی، هوشیاری منهای بی توجهی و بی تفاوتی، زیبایی و سبک روشن.

به همین خاطر کالوینو برای ما ارزشمند است و درست به همین خاطر برای تعداد زیادی از خوانندگان در بسیاری از نقاط دنیا گرانقدر می باشد.

امروز در کنار شما بودن، جهت ادای احترام به او، در شهر تهران و در کشور ایران، جاییکه مردم آن عاشق فرهنگ هستند، برای من جای بسی خوشنودی و خرسندی می باشد. از این بابت از شما بسیار سپاسگزارم.»

سپس زندگينامه خود نوشت كالوينو را فرناز حائري خواند « شما از من خواسته ايد تا زندگينامه كوتاهي بنويسم ـ چيزي كه هميشه مرا معذب كرده است . اطلاعات زندگينامه هر كس ، حتي آن مواردي كه در دفتر اسناد عمومي ثبت شده اند ، خصوصي ترين چيزهايي هستند كه هر كس دارد و بازگو كردنشان مثل اين است كه فرد مقابل يك روانكاو قرار بگيرد. دست كم من اين طور تصور مي كنم . من هرگز خودم را در معرض روانكاوي قرار نداده ام.

با اين مطلب شروع مي كنم كه نشانه ماه تولدم ميزان است ، به همين خاطر در شخصيت من توازن و عدم توازن بر هم تأثير مي گذراند تا تعادل ايجاد كنند. » كالوينو در بخشي ديگر از زندگينامه خود مي نويسد « شهر ايده آل من جايي است كه بتوانم به طبيعي ترين شكلي مثل يك خارجي در آن زندگي كنم. بنابراين ، پاريش شهري است كه در آن با همسرم آشنا شدم ، خانواده تشكيل دادم و دخترم را بزرگ كردم . همسرم نيز يك خارجي است و وقتي هر سه ي ما با هم هستيم ، به سه زبان مختلف صحبت مي كنيم . هر چيزي ممكن است عوض شود ، لي نه زباني كه درون خود داريم . ...»

در ادامه آنتونيا شركاء با موضوع « كالوينو در آثار متقدم خويش » به بررسي آثار كالوينو پرداخت :

دو گرايش اصلي كالوينو-كه دوره ي اول ادبيات او را رقم مي زند-از همان اولين اثرش كوره راه هاي عنكبوت آشكار است: واقع گرايي و خيال.

كالوينو در كوره راه هاي عنكبوت(1947) در بستري نئورئاليستي به شرح يك مبارزه ي پارتيزاني مي پردازد كه ملهم از تجربه ي شخصي خودش است.گو اينكه كتاب در سالهاي اوليه ي پس از جنگ دوم جهاني نوشته شده و ضرورت جنبه ي اجتماعي به اين تجربه ي فردي و عطش مردم به ايجاد تغييراتي اساسي و عدالت خواهانه در ايتاليا در جاي جاي رمان نمود دارد، اما كالوينو –چنان كه در مقدمه اي كه 17 سال بعد به كتاب مي افزايد اشاره مي كند- ابا دارد از اينكه وجهه اي اسطوره اي و باشكوه به جنبش مقاومت ببخشد.كما اينكه اعضاي گروه اصلي پارتيزان در رمان كساني نيستند جز يك مشت آدم حاشيه اي و شرور كه كالوينو به واسطه ي آنها نشان مي دهد كساني هم كه بدون انگيزه هاي روشن و آرمان گرايانه وارد اين مبارزه ي مردمي بر عليه فاشيسم شده بودند،كمتر از ديگر پارتيزان هاي آگاه و مباررز در جست و جوي رستگاري بشري نبودند و همين انگيزش قوي مي توانست اتحاد آنها را به يك نيروي فعال تاريخي بدل كند. به اين ترتيب كالوينو با اين انتخاب خود به اين كه ادبيات را به سياست تقليل ندهد و به جريان تبليغاتي غالب در آن دوران تن در ندهد،استقلال روشنفكرانه ي خود را از همان ابتدا اعلام مي كند.آنچه كالوينو را از استاندارد هاي نئورئاليستي مرسوم دور مي كند،اين است كه اثر او با اينكه شخصيت ها و فضاهاي كارگري و متعلق به اقشار پايين جامعه دارد،به هيچ عنوان لحن مستند و ناتوراليستي به خود نمي گيرد و برعكس حال و هوايي تخيلي و قصه ماننددارد.كما اينكه ماجرا از زبان كودكي روايت مي شود كه قهرمان داستان است.

كالوينو در كتاب دوم خود كلاغ آخر مي آيد(1949)كه اخيراً به همت آقاي رضا قيصريه و خانم ها اعظم رسولي و مژگان مهرگان ترجمه و توسط انتشارات خورشيد به چاپ رسيده است،همين لحن جادويي و افسانه اي را حفظ مي كند و با اين كه در اين مجموعه داستان نيز مبارزات پارتيزاني جايگاه ويژه اي را به خود اختصاص داده ،اما پيداست كه اعتقاد نويسنده و هم نسلانش به تاريخ سست شده و اندك اندك اين انديشه غلبه مي كند كه ايثار و فداكاري برا ي آزادي بيهوده بوده و پيروزي آنها فريبي بيش نبوده است.كالوينو با آغاز دهه ي پنجاه و به توصيه ي ويتوريني ، عنصر تخيل را قاطعانه تقويت مي بخشدكما اينكه ويكونت شقه شده ي او (1952) رمان كوتاهي است در قالب قصه. قصه اي كه در وراي نقش سرگرم كنندگي و خيال انگيزي اش ،باري مجازي و تمثيلي پيدا مي كند. به واقع نويسنده با الهام از يك تم مرسوم در ادبيات قرون نوزده و بيست ميلادي ،درونمايه ي "دو گانگي" و موضوع تضاد هاي شخصيت انساني را برجسته مي كند. » خانم شركا ء افزود « رمان بارون درخت نشين (1956) در همان راستاي رمان قبلي است با اين تفاوت كه شكلي روايي تر دارد . پيداست آنچه كه به كالوينو در پرداختن شخصيت بارون الهام بخشيده كسي نيست جز" كنت فيلو زوفيكِ " ولتر،قهرمان داستاني فلسفي كه در دوران روشنگري قرن هجدهم شكل مي گيرد.

ماجراي درخت نشيني بارون رمان كالوينو از 12 سالگي تا پايان عمر در حالي كه از شاخه اي به شاخه اي مي رود و در عين حال در حيات جاري حول خود حضور فعال دارد حكايت نمادين حال ِ روشنفكرِ روزگار خود است كه لازم مي بيند واقعيت را با فاصله بنگرد تا بتواند بهتر آن را مشاهده و درك كند و آزاد منشي خود را حفظ كند و اسير شرايط و محدوديت هاي عقيدتي نشود و در عين حال همين فاصله، امكان حضور فعالانه و آگاه او را در حيات تاريخي و مدني فراهم مي آورد....

مجموعه ي آثار كالوينو در مجلد نياكان ما (1960) گردآوري شد و وجه مشترك آنها اين بود كه ماجراها تماما به گذشته اي دور تعلق داشتنداما پيوندي تنگاتنگ با زمان حال پيدا مي كردند.

انتخاب قالب قصه و داستان هاي خيالي از سوي كالوينو هرگز با هدف فرار از واقعيت صورت نگرفت و وسيله اي شد براي بيگانگي تمثيلي با واقعيت،جهت درك بهتر آن.

كالوينو در حالي به تعقل و منطق دوران روشنگري اقتدا مي كند كه نسبت به محدوديت هاي آن واقف است وچشم بسته آن را باور ندارد؛ چرا كه عقلانيت در دنيايي به منصه ي ظهور مي رسد كه فرّار،هزارتو و پيچيده و مبهم است.او همواره قادر است كه بين اين آگاهي بدبينانه و اعتمادي خدشه ناپذير به ظرفيت هاي عقلاني انسان در راه برقراري جامعه اي برتر ،تعادل ايجاد كند. اين اطمينان ،ايمان و آرامش دروني در قالب ساختارهاي شفاف روايي ، وضوح جبري ، زبان شسته رُفته و عاري از هر گونه زياده روي پر طمطراق و احساسي نمود پيدا مي كند. تكنيك هاي روايي به خدمت گرفته شده از سوي نويسنده تاكيدي ديگر بر اين جدايي كنايي است: انتخاب راوي شاهد كه در داستان نقشي فرعي دارد ،به جاي داناي كل يا راوي شخص اول ،مُهر صحه اي است بر اين فاصله گذاري آگاهانه كه ياد آور تلاش كالوينو برا ي مشاهده ي ژرف تر واقعيت از دور است بي آن كه درگيري با موضوع ، امكان نگرشي مبسوط و عاقلانه را از او بگيرد.»

سخنان بعدي به سرمقاله مهدي سحابي در ويژه نامه ي كالوينوي بخارا ا با عنوان » به بداهت درخت » ختصاص داشت كه توسط فرزانه قوجلو قرائت شد :

پدر و مادر كالوينو هر دو حرفه گياه شناسي داشتند و سرو كارشان با درخت و گل و گياه بود. همه كودكي و نوجواني كالوينو ميان درخت و جنگل گذشت . در آثار او درخت جاي خاصي دارد. يكي از بهترين كتاب هايش ، يعني بارون درخت نشين اصلاٌ يك كتاب درختي است . اين كتاب فقط شرح حال آدمي نيست كه به دليلي رفته لا به لاي درختها و آنجا مانده و بقيه را با نگاه يك آدم زميني از بالا تماشا مي كند ، بلكه اگر خوب حسابش را بكنيم ، شرح حال ما آدم هاي زميني است از نگاه يك اهل درخت. يك آدم درختي كه خودش آزاد است و مثل يك پرنده در هوا و دارد ما را نگاه مي كند كه چطور چسبيده ايم به زمين ، پا در گل .

گذشته از اين رابطه ي تنگاتنگ و به تعبيري رابطه ي عاطفي كه كالوينو با درخت دارد، از جنبه ي اساسي تري هم مي شود بين آنها رابطه برقرار كرد. مي شود كل آثار او را با كليد درخت بررسي كرد. كافي است به بعضي از از ويژگي هاي درخت توجه كنيم . يكي از مهمترين ويژگي هاي درخت اين است كه در نگاه اول كمي بيهوده به نظر مي رسد . بعضي جاها كه بخصوص تنها مي بيني اش مي تواني بگويي « خب كه چي ؟ » انگار تصادفي روي زمين پيدايش شده ، از زمين سفت و سخت و از سر تصادف بيرون زده . پيچ و خم ساقه و شاخ و برگش با صاف و صوفي زمين نمي خواند. شكلش انگار با منطق زمين و جغرافي ناسازگاري دارد. رشد و بالندگي اش هم فقط دلبخواه خودش است . عشقي ، الكي . هر جور كه پيش آمد. به خصوص بعضي هاشان را ، در جاهاي عجيب و غريب مي بيني كه با چه پررويي و سماجتي پا گرفته اند و مانده اند . لب پرتگاه ، تقريباٌ وارونه ! بعضي هاشات از دل يك اثر باستاني بيرون زده اند. سبز و خرم از دل سنگ سخت . با چه گستاخي اي نسبت به آن همه هيبت تاريخي ، يك جوري سرسبزند و قد مي كشند كه انگار مي خواهند صخره كوهستاني يا ديوار يا زمين برهوت را كنف كنند ، درخت نيستند ، ريشخندند. »

سحابي در جايي ديگري مي نويسد « كتاب هاي كالوينو هم بطور كلي ، تقريباٌ همه شان ، همين حالت درخت را دارند. يك حور سادگي و حالت اتفاقي درشان هست. عين همان به اصطلاح « فروتني » درختها را دارند. شايد اولين حسي كه بعد از خواندنشان در ذهن مي ماند حالت خاصي از « بالبداهگي » است .و با همه ساختار پيچيده و خيلي حساب شده اي هم كه درشان هست انگار خود به خودي و اتفاقي جفت و جور شده اند. عشقي ! و به نظر مي رسد كه كالوينو موقع نوشتن شان نه خودش را خيلي جدي مي گرفته و نه كتابي را كه مي نوشته . درست مثل درخت. كه همه لطف و اهميت و عمق كتاب هايش هم در همين است.

شايد به خاطر همين عمق خيلي جدي در عين ظاهر بي تكلف است كه كارهاي كالوينو روي آدم تأثير ماندگار مي گذارد . هم تأثير فكري و هم تأثير حسي . اين تأثير دومي شايد بيشتر به خاطر بار تخيلي آثارش باشد و بخصوص نوع تخيلي كه مي شود گفت تقريباٌ خاص اوست .

يكي ديگر از دلايل عمده تأثير و كارايي آثار كالوينو زبان روشن و زلال اوست . نوعي بداهت و بي فاصلگي كه البته تا اندازه اي هم به ويژگي زبان ايتاليايي برمي گردد. زباني كه سادگي و بي پيرايگي جزو مشخصه هاي ذاتي اش است . اينجاست كه كالوينو از دوستان فرانسوي اش متمايز مي شود . كار چنداني با چند و چون خود زبان ندارد ، در بند كلنجار رفتن با اس و اساس زبان نيست در حالي كه براي همگنان فرانسوي او همين كلنجار پايه و مايه خيلي از كتاب هاست . كتاب هايي اغلب هم خيلي موفق ، اما متأسفانه اعلب با بردي كه در داخل همان زبان محدود مي ماند. كالوينو با خود زبان مسأله ندارد . هدفش اول از همه قصه گويي است و مثل اكثر قصه گوها بيشتر به خود آنچه مي گوي پايبند است و نه چندان به اين كه با خود زبان هم بايد درافتاد و يا نه . براي او مضمون اصل است. »

سخنران بعدي فيورنزو گرستا بود كه از كالوينو با عنوان ادبيات و فرضياتي براي هزاره جديد ياد كرد : بيش از آنكه ايتاليا به خود ببالد ايتالو كالوينو ، مايه سربلندي و افتخار براي ايتالياست . او شخصتيي ست نامدار ، با آثاري ذاتاٌ متنوع و برخي مواقع پيجيده . چولاي 1984 دانشگاه هاروارد از وي دعوت به عمل مي آورد تا چند شب شعر بر پا دارد و بر اين اساس بود كه كار بر روي « دروس آمريكايي» را آغاز كرد با اين اميد كه بتواند اهداف ادبيات را به طور مختصر ، مشخص و در نهايت كل ادبيات را در اين طبقات بنيادي تعريف نمايد . اما متأسفانه در سپتامبر 1985 در پي سكته مغزي دار فاني را وداع مي گويد .» گرستا در ادامه افزود « زندگي كالوينو همانند كليه آثارش كه با منطقي دقيق و رئاليستي هماهنگ با خلاقيتي آزاد و غيرقابل تفكيك همراه است شناخته مي شود . كالوينو ترسي از آن نداشت كه مبارزه ادبي خود را با به تصوير كشيدن گياه آرتيشو به نمايش بگذارد ، نه يكبار بلكه چندين بار اين كار را كرد . آرتيشوو را نشانه دنيا دانسته بود . دنيايي كه در نگاه ما به شكل برگ هاي خارداري مي مانست كه بايد اين برگ ها را تا بي نهايت كند . شگفتي ادبيات در اين است كه مي توان دنياي ادبيات را به آرتيشو تشبيه كرد و در نهايت به لطافت ، سرعت ، صحت ، قابليت رؤيت ، چندگانگي و ثبات رسيد. »

و سپس محمد رضا فرزاد باز هم از كالوينو گفت « كالوينوي داستات چندان تفاوتي با كالوينوي رمان ندارد . باز هم راوي تجربه هاي معاصر است : پارانويا ، افسردگي ، توتاليتاريسم ، سركوب ، سانسور ، سوء تفاهم و ... در اين جا نيز باز فقدان شخصيت . ...

از سوي ديگر فصل درخشاني از كارنامه ادبي او يعني آثاري كه در دهه شصت و هفتاد ميلادي تحت تأثير گروه « اوليپو » و تظريه ساختگراي فرانسوي مي نويسد در ابتدا به شكل داستان هايي كوتاه در مجلات و روزنامه ها منشتر مي شود و بعدها در آثاري چون قصر سرنوشت هاي متقاطع و كمدي هاي كيهاني جلوه مي كند. به عبارت دقيق تر داستان هاي كوتاه او خطوط چهره كالوينويي را كه مسحور فرم و قوانين رياضي و فيزيك است ترسيم و كامل مي نمايد . ...»

در بخشي ديگري از اين شب ، مسعود كازري ، مدير كتاب خورشيد از تأثير كالوينو و انگيزه ترجمه و انتشار آثار كالوينو به فارسي حكايت كرد.

در پايان فيلمي مستند كه شامل گفتگويي با كالوينو به نمايش درآمد كه توسط ايمان منسوب بصيري به فارسي برگردانده شد .

علي دهباشي
دكتر روبرتو توسكانو
فرناز حائري

نادر مشايخيياسمين ثقفي عامري
ناهيد طباطبايي
فيورنزو گراستا

محمدرضا فرزاد
آنتونيا شركا

فرزانه قوجلو
اسدالله امرايي

سپيده جديري و پگاه احمدي و عليرضا بهنام

ايمان منسوب بصيري
فرشته ساري
سودابه اشرفي
ميترا الياتي

ياسين نمكچيان، رسول يونان و اسدالله امرايي
***
عکس‌ها: جواد آتشباری
شب‌های بخارا
tadaneh AT gmail DOT com