یکشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۶
يعقوب جان اين حمايت ها را باور نكن
اين روزها هركي از راه رسيده تا تونسته به نفع خودش از "يعقوب يادعلي" عزيز حرف زده. نمي دانم يعقوب يك روزي اين ها را خواهند خواند يا نه يا مثل هميشه از دور همه ما را خواهد پاييد و خبري ازش در جمع نخواهد بود؟
چند بار با يعقوب يادعلي حرف زده ام. يك بار شش سال قبل و وقتي كه در روزنامه انتخاب بودم. يك بار وقتي در روزنامه جام جم بودم و يك بار هم وقتي در مجله قابيل بودم. هر سه بار هم جدا از اين كه كنجكاو بودم ببينم صداش به كدام سو پرواز مي كند باهاش كار داشتم. بار اول براي اين كه ازش مطلب بگيرم براي مجله كيش فردا. بار دوم براي گفتگو با جام جم و سومين بار براي گرفتن داستاني براي قابيل كه هر سه بار هم البته "نه" شنيدم و اين كه "بي خيال يوسف!"
هميشه كارهايش را دنبال كرده ام و گيرم كه فقط داستان كوتاه "تيمسارها و دكه ها"يش را دوست داشته باشم اما به هرحال دوستش داشته ام و خوشبختانه يعقوب با وجود اين كه خودش مثل من و عده اي ديگر در تيررس نبود اما دوستاني مثل حسن محمودي و رضا شكراللهي و محمدحسن شهسواري و ... داشت كه خوب هوايش را داشته باشند.
سيد رضا شكراللهي يادش مي آيد كه وقتي با پوشش خبري خوبش توانست يعقوب را از ياسوج به تهران بياورد، بهش زنگ زدم و گفتم كاش همه ما دوستاني مثل تو و سايت هاي خوب خوابگرد و هفتان داشته باشيم تا در چنين روزهايي به دادمان برسند.
باز از چند روز قبل ماجراي يعقوب حرف اول شده انگار. و باز همان خلط ها و همان كينه ها و همان حرف هاي گاه احمقانه.
بار گذشته هم وقتي بحث يعقوب بود خيلي ها آمدند و به كسان ساكتي مثل من هرچه نابدتر بار كردند كه چرا خفقان گرفته ايم (غافل از اين كه خودشان چرا اين كار مي كنند!) حال آن كه نه مي دانستند (شما بخوانيد نه مي دانند) كه يعقوب يادعلي كيست و بي آن كه داستاني حتي از او خوانده باشند چنين جنجالي مي كردند. بعد آن زمان برداشتم و داستان "تيمسارها و دكه ها" ي يعقوب را كه خيلي دوست دارم تايپ كردم و گذاشتم در تادانه.

باز شروع شده است. يعقوب لطفا دقت كن. گاه "دفاع نكردن" بهتر از "بد دفاع كردن" است. آن از خبري كه درباره فرزانه طاهري منتشر شد و بعد تكذيب شد و اين هم از اين مطلب بي بي سي.
من اين مطلب را عمدا عكس گرفته ام كه اگر تغيير كرد. اصلش بماند اينجا و با اين كه مي دانم پوست سرم را خواهند كند اما باز دارم اين حماقت را مرتكب مي شوم كه يعقوب جان ما دوستت داريم اما همه مان شرايط تو را داريم و اگر جاي تو، من را گرفته بودند واقعا تو از لاكت در ياسوج بيرون مي آمدي كه حرفي بزني؟
بي خيال.
اما مطلب بي بي سي:
تيترش را كه ديدم خوشحال شدم كه به هرحال مثل اين كه يكي پيدا شد كه حرف حساب بزند.
تيتر بي بي سي: یادعلی: معترضان آثار من را نخوانده اند
ولي بعد كه همين طور آمدم پايين، تعجب اندر تعجب شد اين قيافه هميشه اخموي من.
عكس محمد حسيني را در حال گرفتن جايزه گذاشته اند و زيرش نوشته اند: خانم طاهری رئیس بنیاد گلشیری است که یک کتاب آقای یادعلی (آداب بی قراری) جایزه بهترین رمان سال را از آن گرفته است
من منظور اين جمله را اصلا نفهميدم آيا منظور اين است كه يك سال كتاب آقاي يادعلي جايزه بنياد گلشيري را از آن خود كرده است؟ اگر اينطور است كه خب بايد عكس يعقوب يادعلي در حال گرفتن جايزه گذاشته مي شد نه عكس محمد حسيني. و اگر منظور اين است كه خانم طاهري رئيس بنياد گلشيري است كه خب بايد عكس ايشان كه گويا كنار كادر ايستاده است گذاشته مي شد. من اين را فقط سهل انگاري بي بي سي مي بينم. همين.
و از آن مسخره تر اين كه عكسي از يعقوب گذاشته اند و زيرش نوشته اند: یعقوب یادعلی پنجاه سال دارد و ...
تا جايي كه من مي دونم يعقوب يادعلي متولد 1349 است و به عبارتي الان بايد 37 سالش باشد ...
چه بگويم. چه بنويسم جز اين كه ديگر اعتمادي نيست. هيچ اعتمادي وجود ندارد. ديگر چيزي نيست كه به آن اعتماد كنيم.

تادانه نوشت:
* يعقوب جان ببخش سرت را درد آوردم و نمي دانم آيا كار درستي كردم در اين شرايط اين ها را يادآوري كردم يا نه. اما اميدوارم اين هايي كه سر دستگيري ات اينطور جنجال كردن كاش وقتي رمان يا مجموعه داستان بعدي ات هم درآمد شلوغ كنن و باعث بشوند كتابت ديده بشود كه مي دانم چنين نخواهند كرد متاسفانه. چون اون ها تو رو براي چيز ديگري حمايت مي كنن نه براي نويسنده بودنت.

** بي بي سي، بي سر و صدا سن يعقوب يادعلي را تصحيح كرده اما هنوز عكس محمد حسيني آن بالا هست. البته اصل مطلب صبح بي بي سي به شكل عكس اينجا هست

روي اين عكس ها كليك كنيد.

tadaneh AT gmail DOT com