دوشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۶
Italo Calvino
Italo Calvino• هنر داستان سرایی در این است که از موضوع کوچکی که آدم در زندگی روزمره با آن برخورد کرده، ماجرای جالبی بیرون بکشد؛ آدم پس از کاغذ سیاه کردن، وقتی به زندگی عادی اش برمیگردد، درمی یابد که آنچه می توانسته از آن درک کند، چیزی بس اندک بوده است.

• آدم با شور و علاقه شروع می کند به نوشتن، سپس لحظه ای می رسد که قلم به کمک مرکب فقط کاغذ را سیاه می کند، مرکبی که در آن حتی یک قطره از حیات هم در گردش نیست؛ زندگی به طور کامل از آن رخت بربسته، زندگی در آن سوست، در آن سوی پنجره، در آن سوی خودمان؛ آن وقت این به طور به نظر می رسد که آدم دیگر نمی تواند در صفحه ای که سیاه کرده است پناه جوید، از خلال آن دنیای دیگری بگشاید، و با یک جست خود را در آن بیاندازد، شاید اینطور بهتر باشد، شاید هنگامی که آدم از صمیم قلب می نوشته، نه معجزه بوده و نه زحمت، خیلی ساده گناه بوده است و غرور و خودپرستی... پس من از آن مبرا هستم؟ نه، در این حرفه نویسندگی، به جای اینکه خدمت مفیدتری انجام دهم، کمی از جوانی ناشکیبا و بی خیال را هدر داده ام. این صفحاتی که چیز ارزشمندی در آن ها نیست چه کاری برایم انجام خواهد داد؟ کتاب ها و دعاها فقط آن اندازه ارزش دارد که تو خود می ارزی. جایی گفته نشده است که نوشتن سبب رستگاری روح می شود، آدم می نویسد، می نویسد و روحش را از دست می دهد.

•گه گاه در می یابم که قلمم به میل خودش روی کاغذ می دود و من کاری نمی کنم جز اینکه دنبالش بدوم. من و قلمم در پی حقیقت می دویم، این حقیقتی که همیشه مجسم می کنم از انتهای صفحه سفید به ملاقاتم می آید و من موفق به پیوستن به آن نخواهم شد، مگر موقعی که به درستی با نوک همین قلم موفق شوم این تلخکامی، این شکست های ناگوار و این خشمی را که برای خاموش کردن آن به گوشه این دیر پناه آورده ام، مدفون سازم.

•ببینید این وظیفه کتاب نویسی و این کار دشوار دویدن پی واژه ها، و فکر کردن درباره مفهوم نهایی مسائل، چقدر مرا عوض کرده است: آنچه عموم خوانندگان، و خود من تا به حال نهایت خشنودی می پنداشتیم، یعنی درهم و برهمی ماجراها که لازمه کتاب های خوب سلحشوری است، اکنون به نظرم زینتی بیهوده و آرایشی بی روح می آید، یا به طور خلاصه نامطبوع ترین بخش جریمه ای که برای من تعیین شده است
به نقل از کتاب شوالیه ناموجود - ایتالو کالوینو (اینجا)
tadaneh AT gmail DOT com