پنجشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۵
متن سخنرانی "محمد محمدعلی" در شب نسل پنجم
محمد محمدعلیروی سخن علاوه بر خوانندگان وعلاقه مندان به داستان نویسی امروز، داستان‌نویسانی است که هم به لحاظ نوآوری و هم به لحاظ سن می‌توانند در نسل چهارم و احیانا در نسل پنجم قرار بگیرند اما من درباره نسل اول و دوم و سوم هم خواهم گفت.
پیش از آن عذر می‌خوام از داستان‌نویسانی که طی دو سه سال اخیر حداقل دو کتاب منتشر کرده‌اند و اسم شان از قلم افتاده است. به هر رو این مقال انتقال تجربه یک نسل سومی است به صاحبان این مجلس یعنی به لیلا صادقی، پاکسیما مجوزی، شهریار وقفی‌پور، یوسف علیخانی، مریم طاهری مجد، حمید اکبرپور، مرضیه گلابگیر، فرهاد حیدری گوران، محسن فرجی، مهسا محبعلی، کامران محمدی، حسن شهسواری، یعقوب یادعلی، احمد اکبرپور، ناتاشا امیری، حسن محمودی، رضا ارژنگ، پیمان هوشمندزاده، علی صالحی، سیامک گلشیری، رضا زنگی‌آبادی، حسن بنی عامری، رسول آبادیان، مجید قیصری، رویا شاپوریان، محمدرضا کاتب، حسین مرتضاییان آبکنار، میترا داور، هیوا مسیح، موسی علیجانی، فرشته توانگر، احمد غلامی، بلقیس سلیمانی، منیرالدین بیروتی، ماه‌منیر کهباسی، علیرضا محمودی ایرانمهر، مرتضی کربلایی لو، علی قانع، محمد حسینی، حسن لطفی، امیرحسین خورشیدفر،‌هادی نودهی،مهدی یزدانی خرم، پیمان اسماعیلی، مریم رئیس دانا، ناتاشا محرم‌زاده، وحید پاک طینت، میترا الیاتی، جواد عاطفه و دیگران.

وقتی می‌گوییم ما نسل سوم، ما نسل پنجم، دو نسل اول و دوم، یک باره در مقوله جدا شدن از دیگران، متمایز شدن از دیگران، و هویت شناسی و هویت بخشی به خود و دیگران قرار می‌گیرم. ترازویی به دست خود و دیگران قرار می‌دهیم تا با متر و معیار خود ما را بسنجند و ما نیز آنان را ارزیابی کنیم و این هویت یابی و جستجوی خویشتن خویش به یک معنا از جمله دغدغه‌های انسان مدرن و تجدد خواه و بلندپرواز است. کسی که با درک کامل آمار قصد دارد به نتایجی برسد و از آن نتایج بهره‌ای ببرد. خطی بدهد به جامعه و بگوید حالا مرا در این مسند و جایگاه ببین. از این پس در نقد و نظرها و تئوری‌های ادبی که در محافل و مطبوعات و اینترنت مطرح می‌شود جایگاهی به من اختصاص بده، چرا که من پس از قرن‌ها تجربه‌های گوناگون ادبی به جایی رسیده ام که نسل و دوم و سوم را پشت سر گذاشته و اینک من حرف تازه، نگاه تازه‌ای دارم به این هستی که گوشه‌ای از آن در ایران می‌گذرد. همه می‌دانیم که عناوین این مباحث پیش تر در کشورهای صنعتی، آنان که با انفورماتیک سر و کار دارند، مطرح بوده است و به دلیل قدمت شهرنشینی زودتر از ما وارد تمدن و احقاق حقوق فردی شده‌اند. بیانیه‌های فراوانی از سورئالیست‌های فرانسوی تا فوتوریست‌های روسی تا مکاتب گوناگون تا نسل نویسندگان سرخورده آمریکایی منتشر شده است.
پس می‌طلبد نگاهی گذار به آنچه داشته‌ایم بیندازیم. مجال نیست، اما به اختصار گفتنی است ملتی که پس از قرن‌ها مبارزه با تک صدایی شاهان سلسله‌های گوناگون، توانست در عصر قاجار جلوتر از انقلاب بلشویکی روس‌ها، انقلاب مشروطه را سامان دهد، پدران آزادی خواه ما بودند. در خصوص ادبیات، اولین هویت شناسی و تبارشناسی ما از پس فصل‌هایی از کتاب مقدس اوستا و اقوال مورخان غربی، در پس و پیش میلاد مسیح، شاهنامه فردوسی بود. پس از آن شاعران و نویسندگانی که در سرزمین‌های بزرگ ایران و فلات ایران می‌زیستند نوابغی چون طبری و بلعمی و بیهقی و مولوی و سعدی و حافظ و خیام و ده‌ها نویسنده و شاعر و فیلسوف فارسی زبان دیگر که بر جهت دهی افکار جهانیان موثر بوده‌اند.
محمد محمدعلیبحث مفصلی است که قصد ورود به آن نیست. هویت ادبی جدید ما به دلیل همزمانی انقلاب مشروطه با مدرنیته جهانی یکباره دچار دگروگونی‌های فراوان شده است. افراد مستقل پر رنگ مثل دهخدا و جریان‌های کم رنگی در طول سال‌های 1300 شمسی به بعد آمده و رفته‌اند. پررنگ‌ترین آن کنگره نویسندگان 1325 شمسی بوده است که نیما و هدایت و خانلری جزو گردانندگان آن بوده‌اند. پس از آن کانون نویسندگان ایران بوده است که در بهمن 1346 با حضور جلال آل احمد و به‌آذین و دیگران تشکیل شد و در سال 1365 در اوج شکوفایی خود سردمدار مبارزه با سیستم حکومتی سلطنتی شد و تاکنون تنها تریبون جهانی، نویسندگان مستقل شمرده می‌شود. اما همه تلاش‌های نویسندگان و شاعران، طی هشتاد سال گذشته در کانون نویسندگان نبوده است. اشاره گذرا به جمع نویسندگان دور و بر صادق هدایت. جلساتی چون گروه سبعه و ربعه و بعدها مجله سخن و اندکی پیش یا پس از انقلاب، جلسات داستان‌خوانی کانون نویسندگان و از سال 1360 به بعد جلسات داستان نویسان پنجشنبه با حضور گلشیری و نسل سوم و جلسات شعری که به همت علی دهباشی اینجا و آنجا برگزار می‌شد و سرانجام اندکی پیش یا پس از تاسیس مجله آدینه در سال 1364، قریب به 20 سال پیش، توسط نسل سوم، بحث نسل من، نسل تو، نسل او در محافل ادبی پدید آمد و من نیز خود جزو اولین کسانی بودم که به این هویت بخشی و سهم طلبی که به نوعی بوی اعتراض هم می‌داد، دامن زدم. ما به نسل قبل می‌گفتیم ما نویسنده‌ایم. این همه درباره نسل خودتان ننویسید. ویژگی آثار ما را هم دریابید. حداقل نگاه کنید چه به ما آموخته‌اید که به رغم بغض آلودگی لحن، خیلی وقت‌ها از شما صاحب نامان بهتر می‌نویسیم. به رغم جنگ‌زدگی و مصیبت‌بارگی روزگار از شما تکنیکی تر و از اغلب شماها نثر پاکیزه تری داریم، و ده‌ها به رغم دیگر... آن زمان، پیش تر و بعدتر بارها و بارها، نخست منصور کوشان و سپس من این بحث را در جلسات داستان نویسان پنجشنبه به همراه یارعلی پورمقدم و ناصر زراعتی و دیگران، مطرح می‌کردیم. به طور طبیعی برخی از نمایندگان نسل قبل قضایا را جدی نمی‌گرفتند. می‌گفتند به جای طرح این مباحث بروید داستان بنویسید و کتاب چاپ کنید. وقتی اندازه ما کتاب چاپ کردید مدعی بشوید و ما مانده بودیم واقعا مدعی کی و چی؟ من از خانم دانشور و از آقای ابراهیم گلستان، از صادق چوبک که در ایران نبودند و اثر جدیدی منتشر نمی‌کردند چه توقعی داشتم؟ احمد محمود و اسماعیل فصیح هم که مصاحبه نمی‌کردند. جمالزاده و هدایت و بزرگ علوی و آل احمد و ساعدی و بهرام صادقی هم که به دیار باقی شتافته بودند. به واقع در اولین نگاه به دور و برمان با یک برهوت روبه رو شدیم. اما راست می‌گفتند تا تو کسی نباشی، تا نام و آوازه‌ای نداشته باشی، تا چهار تا داستان خوب ننوشته باشی که سر زبان بچرخد که به بازی گرفته نمی‌شوی. اما یک حقانیتی خارج از حوزه توانایی هریک از ما در ادبیات داستانی بود و آن این که آقای نسل دوم، خانم نسل اول، من در بگیر و ببند دهه اول دهه شصت قادر نیستم کتاب چاپ کنم. طی پنج سال کامل خورشیدی نیمه اول دهه شصت فقط یک داستان کوتاه عکاسی از من چاپ شد. ماجرای بغض ادامه یافت تا آدینه و دنیای سخن منتشر شد و سر آخر در اواخر سال 1368 که قرار بود مجله گردون عباس معروفی منتشر شود به ابتکار منصور کوشان، جمعی شامل شهرنوش پارسی‌پور، غزاله علیزاده، محمد محمدعلی، امیرحسن چهلتن، یارعلی پورمقدم، اصغر عبداللهی، بیرژن بیجاری و چهار پنج نفر دیگر از جمله شاید شهریار مندنی‌پور و مسعود طوفان و احتمالا محمدرضا صفدری و منیرو روانی‌پور دور هم نشستیم و درباره ویژگی‌های نسل سوم صحبت کردیم و چون صحبت‌ها به نتیجه نرسید تصمیم گرفتیم هریک در مصاحبه‌ها و مقاله‌ها نظرهای خود را بنویسیم و بیشتر در پی هویت بخشی به خود و به نسل خود باشیم. تقریبا شش ماه بعد در هجدهم شهریور 1369 در سالمرگ جلال آل‌احمد، منصور کوشان در جلسه شعر و داستان خوانی قزوین، به نمایندگی از دیگر دوستان، رسما بحث نسل سوم را مطرح کرد. البته کوشان و من و یارعلی پورمقدم و قاضی ربیحاوی و قبلا نخستین بار مساله را به صورتی دیگر به هیات پنج نفره کانون نویسندگان (سیمین بهبهانی، محمود دولت آبادی، هوشنگ گلشیری، رضا براهنی و جواد مجابی) مطرح کرده بودیم و به قول کوشان از آن‌ها خواسته بودیم که به دلیل پیشکسوت بودن خود آن را مطرح کنند که جدایی طلبی، حق طلبی و اعتراض ما به صورتی گنگ در یکی از شماره‌های مجله گردون منعکس است. به هر حال ما خود را ادامه دهنده راه بزرگان ادب و هنر این مرز و بوم می‌دانستیم. آرزو داشتیم میراث گرانبهای نسل‌های پیشین را به نسل‌های آینده بسپاریم. آرزو داشتیم ادبیات مان همراه جریان‌های روز به گونه‌ای پیش برود که فرزندان خلفی نباشیم برای سیاست بازانی که سر راه ما قرار می‌گرفتند. بحث سیاست گریزی نبود. به کوتاه سخن بحث تفکیک شعر از شعار بود. بحث درونی شدن تم مقاومت یک انسان شهرنشین بود. بحث گذر و شعارها از فیلتر هنر بود و ده‌ها بحث دیگر که در مصاحبه هر یک از ما در مجله گردون یا مجله‌های دیگر مطرح شد. خوشحال بودیم که کسانی از نسل‌های قبل خود را به دلیل نو بودن و از آن مهم تر به دلیل یک صدا بودن و همصدایی یک نسل، حتی خود را نسل سوم می‌خواندند. این افتخار ما بود که برای اولین بار به صورت جمعی گفتیم مسایل سیاسی از نظر یک داستا نویس می‌بایست از فیلتر هنری بیان شود والا هر کسی قادر است در حزب و گروه و دسته خود فعال باشد. بحث ما این بود که مسایل سیاسی و اجتماعی را الصاق نکنیم به ادبیات. البته پیش تر هم کسانی هر از گاه گفته بودند اما آن که پای نام و ننگ این جمله در جو سیاسی آن روزگار ایستاده بودیم. به هر حال آن زمان، شاید درست بیست سال پیش صحبت بر سر حضور جمعی نویسنده بود در برهه‌ای حساس از حیات ادبی کشور. حالا هم در شرایط حساسی هستیم و این بحث مطرح است که جمعی به دنبال اثبات هویت تازه خود هستند. من این اقدام را به فال نیک می‌گیرم اما پس از بیست سال به این نتیجه رسیده ام که محل تایید نسل‌ها، نسل خوانندگان است. همین کسانی که برای شنیدن حرف شما به این محل آمده‌اند یا خوانندگانی است که من و تو هرگز آن‌ها را نخواهیم دید. هم او که کتاب تو را به رغم پیچیدگی در مضمون و تکنیک و محتوا و زبان، به چپ دوم و سوم و چهارم می‌رساند.
محمد محمدعلیطی دهه شصت از آن نسل کتاب طوبی و معنای شب، خانه ادریسی‌ها، هشتمین روز زمین، نقش پنهان، راز کوچک، سمفونی مردگان، محاق، شب ظلمانی یلدا و حدیث دردکشان، تالار آینه، گاوخونی، سیاسنبو، یوزپلنگانی که با من دویدند،اهل غرق و ... ده‌ها رمان و مجموعه داستان منتشر شد که در آن ما ثابت کردیم که ادبیات تنها به خودش متعهد و بدهکار است. از دیگر سو نگریستن و دیدن واقعیت‌های گوناگون با عنیک‌های رنگارنگ چیزی نیست جز تلاش نویسنده برای آشنازادیی از واقعیت‌های محتوم. در آن دهه ما به این نتیجه رسیدیم که بدون خواندن گذشته ادبی خود، بدون درک کامل هویت فرهنگی و تاریخی و قومی خود، بدون درک تجربیات دیگر، کاری نمی‌توانیم از پیش ببریم.
***
شب‌های بخارا ؛ شب نسل پنجم ... اینجا
tadaneh AT gmail DOT com