چهارشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۵
درباره محمدحسن شهسواری
محمدحسن شهسواریخیلی وقت‌ها خواسته‌ام از محمدحسن شهسواری بنویسم. نه که ننوشته‌ام، نوشته‌ام اما آنطور که خواسته‌ام ننوشته‌ام. آنطور که نشان بدهد این مرد چه خدمتی به ادبیات این مملکت کرده. چه سخن‌ها شنیده و باز تنها مو از سر از دست داده و زخمه‌های راه، راهش را نبسته‌اند.
اولین بار نامش را از در کنار دوستانش دیدم؛ حسن محمودی، یعقوب یادعلی،عنایت پاک‌نیا و علی یزدانی. کتاب‌هایشان را نشر آسا درآورده بود؛ اگر اشتباه نکنم سال 76 بود. نشر آسا را حسن محمودی مدیریت می‌کرد. کتاب‌ها با قالب خوبی درآمده بودند، حسن محمودی هم پیگیر پخش‌شان بود. اندکی بعد که حسن محمودی را شناختیم و از المیرایش کیف کردیم و دیدیم که دارد کار می کند، با محمدحسن شهسواری آشنا شدیم.
بعد محمدحسن شهسواری پیدایش شد. فکر نمی کردم اینقدر تودل‌برو باشد. همان جلسه اول که محسن فرجی، در تحریریه روزنامه انتخاب معرفی‌اش کرد، احساس خوبی بهش پیدا کردم. بعد گذشت و رمان پاگرد حسن با کتاب قدم‌بخیر من با یکدیگر هم‌ناشر شدند.

به پیگری محمدحسن شهسواری ندیده‌ام. هم داوری کند. هم نقد بنویسد. هم داستان بنویسد. هم کار کند. هم با دخترهایش بازی کند و هم ...

الان هم وقت آن نیست که خاطرات مشترک بگویم که من در واقع با او خاطره مشترکی ندارم جز همراهی در مسیری که هم‌کوله‌مان کرده. البته همین‌جا بگویم که طرح نوشتن دیدارها را حسن به من داد که این‌ها را بنویسم و ممنونش‌ام.

امروز دیدم اینجا از خودش نوشته و خوابگرد هم درباره‌اش نوشته و از یک سو هم خبر دارم که هفته بعد قرار است شبی درباره نسل جدید نویسندگان برگزار شود و از یک طرف هم امروز آخرین نشست نسل پنجمی‌هاست در سالن اجتماعات نشر ققنوس. بی‌جا ندیدم اگرچه با کیفیت بد، اماویژه‌نامه ای که محمدحسن شهسواری درباره نسل جدید نویسندگان با عنوان "داستان نسل چهارم" در همشهری جمعه منتشر کرد و متاسفانه به دلیل تغییرات در سایت این روزنامه، غیرقابل دسترس است اینجا دوباره منتشر کنم. سایز صفحات بزرگ است و من امکان آپلود آن‌ها را نداشتم. اگر شماها دارید بگویید این صفحات را برایتان ایمیل کنم تا بیشتر دیده بشوند.

نسل چهارم نویسندگان

نسل چهارم نویسندگان

نسل چهارم نویسندگان

نسل چهارم نویسندگان

نسل چهارم نویسندگان

tadaneh AT gmail DOT com