داستان هاي اين مجموعه وهمي هستند. با خواندن آنها مي توانيم باور كنيم كه در هنگام زندگي در يك روستاي كوچك كه شايد برق هم نداشته باشد آدم چاره اي ندارد جز آن كه دچار اوهام بشود. زن روستائي دائم تبريزي ها را مي شمارد. آنها بيست و سه تا هستند، اما ممكن است كه يكي بيشتر باشند و اين بيشترين همان "يه لنگ"، هيولاي يك پاي بسيار بزرگ است كه آدم را تسخير مي كند. هيولاهاي ديگر هم هستند. مارها نقش مهمي در اين داستان دارند و مي توانند آدم ها را بخورند و به كلي نابود كنند. مرگ نيز چهره اي ديگر دارد و همه را دچار اضطراب مي كند. روستا همانند اغلب روستاهاي ايران، در هنگام عزاداري دهه محرم زنده مي شود. علم ها حركت مي كنند. يكي از علم ها از ده مجاور خود حركت كرده و به ميلك، مكان اين داستان ها آمده است
يوسف عليخاني نيز به بيماري هاي اهالي ميلك توجه دارد. بيماري هاي اين روستا از مقوله به ظاهر خرافات است، اما لابد ديگر آنقدر هشيار شده ايم كه با جمع بستن يك وضعيت در زير يك واژه نتيجه گيري احمقانه اي نكنيم. شرح و تعريف اين داستان ها اندكي مشكل است. عليخاني به كرات از گويش محلي استفاده كرده كه كار درك داستان ها را مشكل مي كند. در شگفتم كه بسا اين گويش تاتي باشد. البته نزديكي اين روستاي واقعي يا تخيلي به قزوين چنين تصوري را در من برانگيخته است. نكته جالب ديگر در اين داستان ها شرح محيط زيست است كه بسيار واقعي و خون دار توصيف شده. آدم ها همه واقعي هستند، اما فضاي داستان سوررآليستي ست. روستاي ميلك دارد جانشين ايران بزرگ مي شود كه در ميان انواع انديشه هاي طبقه بندي نشده دست و پا مي زند. زنان در اين روستا نقش بسيار مهمي دارند و داستان سازندجایزه جلالآلاحمد
جایزه هوشنگ گلشیری
نسل چهارم
نسل سوم
نسل دوم
نسل اول
معرفی کتاب
فرهنگ مردم
شبهای بخارا


هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نویسنده این وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نمیگذارد