اردبيل بودم، امروز نه. قبلا نوشته بودم اينجا كه سوم و چهارم و پنجم آبان ماه ميهمان همسايه مهربان و دوست داشتني اردبيلي ام شدم. ميهمان شهري كه شهري كه آنجا را فقط با نام رضا سيدحسيني مترجم، مرحوم عمران صلاحي شاعر، مرحوم موذن زاده اردبيلي، داود غفارزادگان نويسنده، محمدرضا بايرامي نويسنده، حسين رضازاده پهلوان و بروبچه هاي وبلاگ نويس و شاعر و نويسنده جوان مثل آيدين فرنگي، مظاهر شهامت، سعيد احمدزاده اردبيلي ، آيدين ضيايي و اديبان مي شناختم
سه روز گشتم و عكس گرفتم و يادداشت برداشتم. به غير از عاصم كفاش اردبيلي، شاعر مردم اردبيل و وحيد ضيايي شاعر عمدا سراغ كسي نرفتم. خواستم اردبيل را چنان كه هست ببينم و براي همين حالا دوست دارم دوباره در اولين فرصت به اين شهر برگردم. اين روزها خيلي به سرم افتاده طرح هايي داستاني كه در اردبيل به ذهنم مي رسيد و يادداشت كرده ام به شكل داستان بنويسم و و خودم را نويسنده اي اردبيلي جا بزنم؛ تا چه پيش آيد شايد اين كار رو كردم چون اين شهر را خيلي دوست داشتم و به محبوبه هاي من اضافه شد
ادامه عكس ها... اينجا
جایزه جلالآلاحمد
جایزه هوشنگ گلشیری
نسل چهارم
نسل سوم
نسل دوم
نسل اول
معرفی کتاب
فرهنگ مردم
شبهای بخارا
هر نوع تاييد يا تخريب افراد و نهادها در وبلاگها و سايتهاي اينترنتي به نام نویسنده این وبلاگ، كذب محض و غيرقابل استناد است. تادانه هرگز در هيچ وبلاگي پيغام نمیگذارد